شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۲۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

غم من، غم تو، غم او


بسم الله الرحمن الرحیم

آذربایجان را زلزله ای سخت، ویران کرد. اما این فقط کمینگاه مرگ بود که این بار از زمین، خیلی طبیعی، دهان باز نمود.
کمی دورتر، اما سال هاست که بر سر همسایه هامان، غده ای سرطانی سایه گستر شده و به مرگ فرا می خواندشان؛ مرگ تدریجی، همسایگان هم کیش ما را می بلعد.

و ما، مسلمانان در هر نقطه از جهان که باشیم هر سال در ماه خدا، در روز حضرت صاحب الزمان(عج)، فریاد بر می آوریم و مرگ سایه ها را می خواهیم. در ماه خدا و روز حضرتش می آییم تا در روشنای روز حق، مرگ شب های باطل را آرزو کنیم.

اما گاهی دلم می گیرد. آخر حتی همان یک روز که با زحمت بسیار، فقط و فقط به حرف پیر خمین، از خانه بیرون می زنیم و مشت بر سینه ی دشمن می کوبیم، حتی همان یک روز را هم آن طور که باید از دنیای خود خارج نمی شویم. وارد دنیای دردآور همسایه نمی شویم.

اما این بار مرگ، خودش یک گام به ما نزدیک تر شد تا باورمان بشود ما را فراموش نکرده؛ شاید به یادش آوریم. وقتی مرگ، اینقدر نزدیک است؛ چرا غم؟ باشد غم! گاهی برای انسان ماندن، غم هم لازم است. که این شاید دردناک ترن فارق میان انسان و حیوان است. اما چگونه غمی؟ به دلایلی مادی اشک ریختن را که تمساح هم بلد است!
امسال روز قدس را روز غم بنامیم اما نه غم من تهرانی، نه حتی غم توی آذربایجانی(که غمت، قلبم را بسیار فشرده است)، غم خوبان آسمانی، غم مظلومان جهانی، غم آن مسلمان آواره: غم او. خدا کند امسال حصارها را بدریم. از من و تو بگذریم و به او برسیم. از من به ما برسیم.
یک ما، آری؛ اما ما از نوع سه نفره: بخشی من، بخشی تو و بخشی هم برای او. او که کمتر می بینیمش. او که فریادش را شیاطین نمی گذارند من و تو بشنویم.
که اگر خالقش، خدایش را خواهانیم، باید از او، از خدمت به او، از غمگساری برای او به خدایش برسیم.

آذربایجانی های عزیز، همه ی ما ایرانیان در غم شما شریک هستیم. شاید سعادت حضور بهم رساندن خدمتتان را نداریم اما غصه ی جراحت هایی که بر قلب هایتان وارد شده، دل ما را نیز مجروح کرده است. هر چه در توان داریم کم نمی گذاریم تا جراحت های شما که جراحت های ماست، التیام بیابد.
۲۵ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۰۲ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دیده بگشا

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت مولی الموحدین، امیر المومنین(ع)، تسلیت باد.

دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا

دیده بگشا بر عدم ای مستیِ هستی فزا

دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا

دیده بگشا از کرم، رنجورِ دردستان، علی

بحر ِمرواریدِ غم، گنجورِ مردستان، علی

دیده بگشا رنجِ انسان بین و سیلِ اشک و آه

کبرِ پَستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه

تیر و ترکش، خون وآتش، خشمِ سرکش، بیمِ چاه

دیده بگشا بر سِتم، دراین فریبستان، علی

شمعِ شبهای دژم، ماهِ غریبستان، علی

دیده بگشا نقشِ انسان ماند با جامی تهی

سوخت لاله، مُرد لیلی، خشک شد سروِ سهی

ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی

دیده بگشا ای صنم ای ساقیِ مستان، علی

تیره شد از بیش و کم، آیینه ی هستان، علی

۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۷ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جام جهانی یا سکر جهانی؟!؟!؟!


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.
این روزا این سیستم بی زبون من، پا به پای من بیداری کشیده و فعالیت کرده؛ الآن نه شما رو نه این بی زبون رو خیلی اذیت نمی کنم. فقط یه نکته رو یادآور میشم و تفسیرهای تکمیلیش هم با خودتون.
نظر هم گذاشتین، خوبه خوشحال می شیم.
نذاشتین هم فدا سرتون. اومدم خونه وبی تون، جبران می کنم! هه.


سالای دانشجویی ام بود که استادی که با دنیا عوضش نمی کنم راجع به مسابقات ورزشی در سطح جهان، مث المپیک، جام جهانی و... یه نکته ی قابل تأملی رو گفت که فک کنم بی مناسبت با اوضاع کنونی نباشه. آخه هم المپیکه و هم...

استادمون می گفت هروقت همچین مسابقاتی برگزار میشه من رو اخبار مربوط به جنایات تروریستا مث صهیونیستا و... دقیق تر میشم. و نکته ای که تو این دقت نظر، بهش پی برده بودن این بود که فاجعه بارترین جنایات صهیونیستی، معمولاً تو همین دوره های مسابقات ورزشی انجام می شه. چرا؟
جوابش خیلی ساده اس. چون به دنیا، مسکر هیجان خوروندن و خلاصه که آره؛ بچه رو خوابوندن: خاک به سرم بچه به هوش اومده/ بخواب ننه، یه سر دو گوش اومده!

هیجان تماشای زنده چهارتا مسابقه، کل دنیا رو تو چنان سکر جهانی فرو می بره،
که نمی تونه به نسل کشی غزه، توجه کنه؛
که نمی تونه صدای فریاد عدالت خواهانه ی بحرین رو بشنوه؛
که نمی تونه بوی سوختن انسانیت رو از میانمار حس کنه؛
که نمی تونه اعتراضات دامنه دار عربستانو ببینه؛
...
خیلی خیلی زحمت بکشه، چرتش بپره؛ تو میان برنامه ها، آمارای دروغین و شاخ دربیار، از وخامت اوضاع سوریه بشنوه و ...

خیلی دردناکه این نکته و دردناک تر می شه اگه ما هم حواسمون پرت این مسکرات بشه.

البته اشتباه برداشت نکنین؛ من خودم تا جایی که بتونم، پخش زنده ی مسابقات ایرانیا رو از دست نمی دم. حرفم از
اولویت بندی واسه توجه به قضایاس.
اگه یه خبر داغ به داغی اسلام سوزی به رسم بودایی، از میانمار بشنویم بیشتر تکونمون میده یا یه خبر مسرت بخش از مدال آوری قهرمانای ملی مون؟
اگه دومی بیشتر تکونمون میده؛ یه بازنگری تو خودمون بکنیم؛ شاید در آستانه ی این هیپنوتیزم جهانی قرار گرفته باشیم. مواظب باشیم مست این مسکرات، نشیم.
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۲۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شبی که نمی دانیم چیست


بسم الله الرحمن الرحیم


شب قدر، از راه رسید.

شبی که نمی دانیم چیست.

شبی که شاید فقط یک تأویل قابل فهمش برای من، وصال عاشق به معشوق باشد.

وصال عاشق ترین ِ عاشق ها به معشوق ترین ِ معشوق ها.

وصال لایق ترین ها برای عشق، لایق ترین ها برای وصالی که عشق را نمی میراند؛ زنده تر می سازد.


مولا به آسمان می پیوندد.

زمین را به پسر می سپارد و آسمان در برمی گیردش.

اما آسمانی که معشوق را بر سریر انتظار نشانده است، ظرفیت دو نور را کجا دارد؟

مولای آسمان ها از آسمان هم فراتر می رود؛

تا خود زهرا(س) پر می کشد؛ تا عرش کبریایی خدا.

مولای آسمان ها، در بهشت ابدیت، با زهرایش، دوباره پیوند می خورد.

به یمن این وصال ابدی، ملائک، تا صبح، بر قلب زمین محروم مانده از نور مولایش، نور می پاشند؛ فقط باید چشم ها دوخته به آسمان باشند تا درک کنند و دست ها سوی آن، تا شعاعی از نور را هدیه بگیرند.

شب قدر، شبی که هیچ کس نمی شناسدش.

شاید این فقط یک تأویل زیبا باشد که زیبا صورتی زیبا سیرت، به من آموخته است؛

اما

این مهم است که این سه شب قدر را قدرناشناسی نکنیم.


آزاد، این روزها، درد زیاد دارد. دعایش کن. باشد؟

۱۷ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سبکبالان2


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام چندباری از سبکبالان نوشتم اما دستم نرفت عنوان را زیر مجموعه سری سبکبالان بگذارم؛ این یک پست، عنوانش را خودش با خودش آورد. فقط خاطره را بخوانی متوجه می شوی:


تا به حال غصه دار و غمگین ندیده بودمش. همیشه دندان های صدفی سفید فاصله دارش از پس لبان خندانش دیده می شد. قرص روحیه بود! نه در تنگناها و بزبیاری ها کم می آورد و نه زیر آتش شدید و دیوانه وار دشمن. یک تنه می زد به قلب دشمن. به قول معروف خطر پیشش احساس خطر می کرد! اسمش قاسم بود. پدرش گردان دیگر بود. هر دو بشاش بودند و دل زنده.

خبر شهادت دادن به برادر و دوستان شهید، با قاسم بود:

- سلام ابراهیم. حالت چطوره؟ دماغت چاقه؟ راستی ببینم تو چند تا داداش داری

- سه تا، چه طور مگه؟

- هیچی! از امروز دو تا داری. چون داداش بزرگت دیروز شهید شد!

- یا امام حسین!

به همین راحتی! تازه کلی هم شوخی و خنده به تنگ خبر می بست و با شنونده کاری می کرد که اصل ماجرا یادش برود هر چی بهش می گفتم که: «آخر مرد مؤمن این چطور خبر دادن است؟ نمی گویی یک هو طرف سکته می کند یا حالش بد می شود؟» می گفت: «دمت گرم. از کی تا حالا خبر شهادت شده خبر بد و ناگوار؟!»

- منظورم اینه که یک مقدمه چینی، چیزی...

- یعنی توقع داری یک ساعت لفتش بدم؟ که چی؟ برادر عزیزتر از جان! یعنی به طرف بگویم شما در جبهه برادر دارید؟ تا طرف بگوید چطور؟ بگویم: هیچی دل نگران نشو. راستش یک ترکش به انگشت کوچکه پای چپش خورده و کمی اوخ شده و کلی رطب و یابس ببافم و دلش را به هزار راه ببرم و بعد از دو ساعت فک تکاندن و مخ تیلیت کردن خبر شهادت بدهم؟ نه آقاجان این طرز کار من نیست. صلاح مملکت خویش خسروان دانند! من کارم را خوب فوت آبم.»

نرود میخ آهنین در سنگ! هیچ طور نمی شد بهش حالی کرد که...


بگذریم. حال خودم معطل مانده بودم که به چه زبان و حسی سراغ قاسم بروم و قضیه را بهش بگویم. اول خواستم گردن دیگران بیندازم. اما همه متفق القول نظر دادند که تو یعنی من فرمانده ای و وظیفه من است که این خبر را به قاسم بدهم.

قاسم را کنار شیر آب منبع پیدا کردم. نشسته و در طشت کف آلود به رخت چرکهایش چنگ می زد. نشستم کنارش. سلام علیکی و حال و احوالی و کمکش کردم. قاسم به چشمانم دقیق شد و بعد گفت: «غلط نکنم لبخند گرگ بی طمع نیست! باز از آن خبرها شده؟» جا خوردم.

- بابا تو دیگه کی هستی؟ از حرف نزده خبر داری. من که فکر می کنم تو علم غیب داری و حتی می دانی اسم گربه همسایه چیه؟

رفتیم و رخت ها را روی طناب میان دو چادر پهن کردیم. بعد رفتیم طرف رودخانه که نزدیک اردوگاه بود. قاسم کنار آب گفت: «من نوکر بند کفشتم. قضیه را بگو، من ایکی ثانیه می روم و خبرش را می رسانم. مطمئن باش نمی گذارم یک قطره اشک از چشمان نازنین طرف بچکه!»

- اگر بهت بگویم، چه جوری خبر می دهی؟

- حالا چی هست؟

- فرض کن خبر شهادت پدر یکی از بچه ها باشد.

- بارک الله. خیلی خوبه! تا حالا همچین خبری نداده ام. خب الان می گویم. اول می روم پسرش را صدا می زنم. بعد خیلی صمیمانه می گویم: ماشاءالله به این هیکل به این درشتی! درست به بابای خدابیامرزت رفتی!... نه. اینطوری نه.

آهان فهمیدم. بهش می گویم ببخشید شما تو همسایه تان کسی دارید که باباش شهید شده باشد؟ اگر گفت نه می گویم: پس خوب شد . شما رکورددار محله شدید چون بابات شهید شده!... یا نه. می گویم شما فرزند فلان شهید نیستید؟ نه این هم خوب نیست. گفتی باید آرام آرام خبر بدم. بهش می گویم، هیچی نترس ها. یک ترکش ریز ده کیلویی خورد به گردن بابات و چهار پنج کیلویی از گردن به بالاش را برد ... یا نه ....

دیگر کلافه شدم. حسابی افتاده بود تو دنده و خلاص نمی کرد.

- آهان بهش می گویم: ببخشید پدر شما تو جبهه تشریف دارن؟ همین که گفت: آره. می گویم: پس زودتر بروید پرسنلی گردان تیز و چابک مرخصی بگیرید تا به تشییع جنازه پدرتان برسید و بتوانید زودی برگردید به عملیات هم برسید! طاقتم طاق شد. دلم لرزید. چه راحت و سرخوش بود. کاش من جاش بودم. بغض کردم و پرده اشکی جلوی چشمانم کشیده شد. قاسم خندید و گفت: «نکنه می خوای خبر شهادت پدر خودت را به خودت بگی؟! اینکه دیگه گریه نداره. اگر دلت می خواد خودم بهت خبر بدم!» قه قه خندید.


دستش را تو دستانم گرفتم. دست من سرد بود و دست او گرم و زنده. کم کم خنده اش را خورد. بعد گفت: «چی شده؟» نفس تازه کردم و گفتم: «می خواستم بپرسم پدرت جبهه اس؟!» لبخند رو صورتش یخ زد. چند لحظه در سکوت به هم نگاه کردیم. کم کم حالش عادی شد تکه سنگی برداشت و پرت کرد تو رودخانه. موج درست شد. گفت: «پس خیاط هم افتاد تو کوزه!» صدایش رگه دار شده بود. گفت: «اما اینجا را زدید به خاکریز. من مرخصی نمی روم. دست راستش بر سر من.» و آرام لبخند زد. چه دل بزرگی داشت این قاسم.
۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و باز هم میانمار؛ هنوز امضاها هم به حد نصاب نرسیده اند!!!

بسم الله الرحمن الرحیم



بازنشری با اندک تغییر، از وبلاگ دوست خوبم آزاداندیش:

مقام معظم رهبری:
ان الشعب البحرانی یعیش الظلامة المطلقة
مردم بحرین در مظلومیت مطلق به سر می برند

و امروز، بر داغ بحرین، میانمار را هم افزوده اند شیاطین انس.



 البته واکنش شخص خودمون در فضای مجازی به عنوان یک وظیفه انسانی و دینی لازمه اما کافی نیست تا وقتی حضور فیزیکی هم می تونیم داشته باشیم. اونم وقتی تو سایر کشورهای غیر اسلامی مردم آزاده مسلمان و غیر مسلمان راهپیمایی می کنند. همینطور دعا کنیم.

همچنین لطفا اینجا را هم امضا کنید:

شماره حساب برای کمک های نقدی : 202655270 بانک تجارت شعبه بهار شیرازی کد 231 به نام مجمع جوانان امت واحده
۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۴۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آیا می دانستیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.

خدایی تیتر چی بهت القا کرد؟!!؟ خوندن یه سری نکته ی نابی که تا حالا نشنیدی؟ حالا کنجکاو اومدی بخونی نه؟!

ولی من قصد ندارم چیز جدیدی بگم. می خوام از یه فرهنگای خوبی بگم که قبلاً بینمون بوده اما داره فراموش میشه. فرهنگی مث به یاد همدیگه بودن، دستگیری از اطرافیان، گلریزون و...

اصلاً ما همینیم . همیشه یادواره های خوبمون باید رو به فراموشی باشه.

آخه انسان از ماده نسی گرفته شده.

یعنی موجودی که ذاتش با فراموشی، عجین شده.

بگذریم. روضه نخونم که خودمم امشب حوصله ی روضه وبی ندارم.

اصلاً قصد این پستم گله کردن نیس. که کی محق تر از خودم به گله گذاری ازش؟

اصلاً ما، لااقل من و تموم مث من هایی که کوتاهی کردیم و می کنیم باید پیش خودمون از خودمون همیشه و همیشه، گله کنیم. اونقدر گله کنیم تا نفس لوامه مون، یه کم هم امّارة بالخیر بشه. همش تماشاچی نایسته یه کنار تا اشتباه رو انجام بدیم و آخرش که سرمون به سنگ خورد؛ تازه زبونش واشه برا سرزنش.

اما آخه یعنی واقعاً دیگه این رو هم نمی دونیم که...؟

نمی دونم شایدم نمی دونیم!

بذار واسه اطمینان از خود خودت بپرسم:

آیا می دونستی که اگه هر دو روز فقط به اندازه ی پول یه چیپس، پس انداز کنی؛ می تونی حامی یه کودک بی سرپرست و بدسرپرست بشی؟

آره همراه همیشگی من،

من، تو و هر کسی دیگه، حتی اگه به لحاظ مالی هم خیلی اوضاع جالبی نداشته باشیم، باز هم با یه برنامه ریزی درست، می تونیم به راحتی دلی رو که تو هجمه ی مشکلات مالی و عاطفی و ... خیلی تنهاس، شاد کنیم.

آره ما می تونیم اما ، اما الآن که می دونیم واکنشمون چیه؟ خیلیامون بی خیال لذت حتی یه بار دیدن لبخند کودکانه شون می شیم و خونسرد می گیم: بذار سر فرصت بهش فک می کنم که واسشون چه میشه کرد؟

دوستم، خدایی، اینا رو می دونستی و رو قاعده ی تسویف(که بگذار فردا بررسی اش می کنم)، خودتو زدی به ندونستن؛ یا کسی تا حالا بهت خبر نداده بود؟ اگه جوابت حالت دومه هم که الآن من خبرت کردم.

بسم الله. آستینا رو بالا بزن که خدا گاهی وقتا با دست یه سری بنده های انتخاب شده اش، محبت رو و شادی رو به قلب بقیه بنده هاش هدیه می ده.

ماه، ماه عزیزیه که هممون از خوان نعمت خدا روزی می خوریم.

به نظرم، حس قشنگیه این بخشندگی خدایی رو ما هم تو عالم بندگی مون درک کنیم.

لذت اینکه کانال روزی واسه یکی از بنده های خدا باشی، چیزی نیس که بشه به سادگی ازش گذشت. اینطور نیس؟

۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کلام امام(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم


امام حسن مجتبی(ع):

"هر روزه داری هنگام افطار یک دعای اجابت شده دارد.

پس در اولین لقمه افطار بگو:
به نام خدا،

ای خدایی که آمرزش تو فراگیر و وسیع است،

مرا ببخش."


یا کریم اهل بیت، عیدی امسالمان، تعجیل در فرج.

تو بگو اماما، شود آیا؟
فراوان التماس دعای فرج
۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۴۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ولادت کریم آل الله، مبارک باد


بسم الله الرحمن الرحیم



امام مجتبی علیه السلام، در مقدس‏ ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

چون ایشان به دنیا آمدند، حضرت فاطمه(س) رو به امام على(ع)عرض کردند: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمودند: من چنان نیستم که در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم.در این وقت رسول خدا(ص)آمدند، و آن کودک را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمودند: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به کنارى افکنده و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچیدند، آنگاه رو به على(ع)کرده فرمودند: آیا او را نامگذارى کرده اى؟

عرض کردند: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمی گرفتم!

رسول خدا(ص)فرمودند: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمی جویم!

در این وقت‏ خداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!

جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسیدند: نام پسر هارون چیست؟ عرض شد: «شبر». فرمودند: زبان من عربى است؟ دوباره عرض شد: نامش را«حسن‏»بگذار. و رسول خدا(ص)او را حسن نامید.

و در برابر این روایت، روایات دیگرى هم در کتابهاى علماى شیعه و اهل سنت آمده که چون حسن(ع)به دنیا آمدند، على(ع)او را«حرب‏»نامیده، و چون رسول خدا(ص)اطلاع یافت‏ند به على(ع)دستور دادند آن نام را به‏«حسن‏»تغییر دهند. و یا اینکه على(ع)نام این نوزاد را«حمزه‏»گذاشته و چون حسین به دنیا آمدند نام ایشان را«جعفر»گذاشتند، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)را طلبیده و به ایشان فرمودند: به من دستور داده شده که نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به على(ع)دستور دادند که نام آن دو را«حسن‏»و«حسین‏»بگذارد. و على(ع)نیز به دستور آن حضرت عمل کردند. ولى همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر می ‏رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت‏ بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیلهایى بر این مطلب ذکر کرده که بهتر است‏ براى اطلاع بیشتر به همان کتاب مراجعه نمایید.

و در روایات بسیارى از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف‏«حسن‏»و«حسین‏»در جاهلیت‏ سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یکى از آن روایات که طبرى در کتاب ذخائر العقبى روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته:

«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت‏ بهما فى الجاهلیة‏»

(حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است که در زمان جاهلیت‏ سابقه نداشته است.)


از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ است که پس از اینکه نوزاد را به دست رسول خدا(ص) دادند، ایشان در گوش راست نوزاد ‏اذان و در گوش چپشان اقامه گفتند.

و نیز براى نوزاد جدید عقیقه کردند(یعنى گوسفندى براى او قربانى کردند) و یک ران آن را به قابله دادند. در برخى از روایات است که این کار را در روز هفتم انجام دادند.

و در روایت کلینى(ره)در کافى این گونه است که پس از عقیقه این دعا را خواندند:

«...بسم الله عقیقة عن الحسن‏»

(به نام خدا این عقیقه‏ اى است از حسن...)

و به دنبال آن نیز این دعا را خواندند:

«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله‏»

(خدایا استخوان آن در برابر استخوان این نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مویش در برابر موى او، خدایا آن را وسیله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)


و همچنین رسول خدا(ص)دستور دادند موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق‏»-که نوعى عطر مخلوط بوده-مالیده، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد می مالیدند به اسماء که راوى حدیث است فرمودند: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیة‏»

(اى اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهاى زمان جاهلیت است!)


و از جمله سنتهاى نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنى و انسى به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا می سپارند.

و طبق روایات بسیارى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص)دو فرزند خود حسن و حسین(ع)را به این دعا تعویذ فرمودند:

«اعیذ کما بکلمات الله التامة من کل شیطان وهامة و من کل عین لامة‏»

(شما را پناه می ‏دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)

و در روایت دیگرى است که این گونه می فرمودند:

«اعیذ کما من عین العاین و نفس النافس‏»

(شما را پناه می دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)


و از جمله آداب و سنت هاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعیین کنیه‏ براى اوست که طبق حدیثى، امام باقر(ع)فرمودند:

«انا لنکنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان یلحق بهم‏»

(ما براى فرزندانمان در کودکى کنیه قرار می ‏دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگى دچار لقب هاى ناخوشایند گردند.)

و کنیه آن حضرت بر طبق روایات بسیارى‏«ابو محمد»بوده و کنیه دیگرى نداشته است.

و اما القاب آن حضرت بدین شرح است: سبط، زکى، مجتبى، سید، تقى، طیب، ولى.

و مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمة پس از نقل کنیه و القاب آن حضرت از روى کتاب هاى اهل سنت گفته است: مشهورترین این القاب‏«تقى‏»است و بهترین و شایسته‏ ترین آنها همان است که رسول خدا(ص)او را بدان ملقب فرمودند و آن‏«سید»است.


نقل از تبیان
۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از تابستان های شهرم متنفرم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلامی دوباره.

تابستان که می شود، حس بیزاری در من به اوج می رسد؛
نه به خاطر گرمایش، که خواست خداست از جهت عادت و قوانین طبیعت، یا از جهت عذاب و با هدفی خاص و در هر دو حالت عادت و عذاب،  هم جز شکر و التجا به بارگاه حضرتش سزا نیست.
اما بیزارم از تابستان های شهرم؛
باز هم نه بخاطر آلودگی سرسام آورش که نفس کشیدن را از یادها می برد.

از تابستان های شهرم متنفرم چون گرما می شود بهانه ی بها دادن به هوای نفس.
از تابستان های شهرم آنگاه متنفر شدم که شرم را بر گونه ی پاک دختر همسایه دیدم. وقتی از نگاه تصادفی بر پسری "بالانشین" شهر، عذاب وجدان گرفت.
از تابستان های شهرم در خیابان های جنوب شهر متنفرم که زنان، نیز نمی توانند بی عذاب وجدان، به مردان، نگاه کنند؛ چه رسد به عکس آن؛ مردان که باید با چشم بند، پا به خیابان بگذارند!
از تابستان های شهرم بیزارم که دارد عرف پوشش را در همه جا یکسان می کند؛ دیگر به ندرت می توان فرقی گذاشت میان لب دریا، دل جنگل و قلب تهران!!!


از تابستان های شهرم متنفرم که این بار، حرمت مبارک ترین ماه، ماه خدا را نیز، پاس نمی دارند.
یک ماه صیامِ چند ساعته، برای همدردی با آنان که هر روزشان، را بالاجبار در صیامند. چه هدف زیبایی خوابیده در پس این حکم: چند ساعت در روز، احساس نیاز اما صبر کردن!
و چه ناجوانمردانه چشم فرو می بندند برخی از هم شهریانم بر این هدف زیبا!
هم شهری من! مرا ندیدی چون به موقع نگاهت را دزدیدی؛ تا شرم حضور، روزه خواری ات را برایت زهر نکند! مرا ندیدی باشد؛ اما آیا حسرتی را که در عمق نگاه کودکان نحیف شهرت، نشسته، هم نمی بینی؟
سخت است که بفهمی او شاید در تمام عمرش، حسرت همان یک تکه بربری داغ را دارد که تو در ماه رمضان، پیش چشم او حتی با ولع بیشتری گازش می زنی! بی انصاف! تو که چشم هایت باز است؛ تو چرا نمی بینی؟!؟!

مسلم است که روزه خواری، برای آنها که از روزه داری، به حکم خدا معافند، در حریم شخصی مجاز است؛ اما واقعاً اینقدر سخت است چند ساعت، در ملأ عام، در خیابان، صبر کردن و تظاهر به همراهی با روزه داران، نمودن؟؟؟!!!
۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هنگامه ی نیایش


بسم الله الرحمن الرحیم
"رمضان است و هنگامه ی نیایش؛ درب های دوزخ بسته، درب های بهشت باز و شیطان در غل و زنجیر و خدا همه ی دستان بخشش را گشوده است و تو را به وسعت دستانِ سوی آْسمانت، باران خواهد داد!"(هنگامه ی نیایش؛ سید علی روحبخش؛ورع؛1388)

کتاب هنگامه ی نیایش، به تألیف سید علی روحبخش، شامل ادعیه ی مشهور ماه رمضان، ثمرات روزه داری، برگزیده ای از احکام صیام، و شرح دعاهای هر روز این ماه مبارک است.

کتاب با خطبه ی شعبانیه که وصف ماه مبارک، در کلام پیامبر گرامی اسلام(ص) می باشد آغاز شده و در ادامه مولف، به بیان آثار روزه داری می پردازد.
لازم به ذکر است که در این بخش از کتاب، مولف با استناد به روایات، و پژوهش محققین، به طور خلاصه چکیده ای از آثار روزه داری را از دو جنبه ی تربیتی و بهداشتی بیان می دارد.
در بخش بعدی کتاب، احکام کاربردی و پاسخ به مسائل روز در باب روزه با استناد به احکام موجود در استفتائات مقام معظم رهبری و رساله های توضیح المسائل مراجعی مانند آیت الله تبریزی، سیستانی، فاضل لنکرانی، وحید خراسانی و صافی گلپایگانی، آمده است.
بخش بعدی کتاب، مشتمل بر گزیده ی ادعیه ی ماه مبارک بوده و در بخش آخر، مولف، به شرح دعاهای هر روز ماه مبارک ، باز هم با استناد به قرآن و احادیث می پردازد.
از جمله امتیازات این کتاب، بهره بردن از آیات و روایات مستند در شرح و تفسیرهای مولف بوده و استفاده از منابع معتبر شیعه و نیز بهره بردن از کتاب ارزشمند "میزان الحکمة"، (یکی از معتبرترین کتب روایی شیعیان، که احادیث را با حساسیت بیشتری از جهت سندیت، مورد بررسی قرار داده است)، خود شاهدی بر این مدعاست.

امید است که روزه داران گرامی، در سفر معنوی خود، از همراهی با این کتاب ارزشمند، غفلت نورزند.

لازم به ذکر است که این کتاب را انتشارات ورع، و فائز در سال 1388 به چاپ رسانیده اند.
التماس دعا
یاحق
۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۲۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درگاه جمال: عارفانه با امام روح الله(ره)


بسم الله الرحمن الرحیم

در کلام اوست که در می یابیم، تازه مفهوم عرفان را:
 
هر کجا پا بنهى حسن وى آنجا پیداست
هرکجا سر بنهى سجده گه آن زیباست

همه سرگشته آن زلف چلیپاى ویند

در غم هجر رُخش، این همه شور و غوغاست

جمله خوبان برِ حُسن تو سجود آوردند

این چه رنجى است که گنجینه پیر و برناست؟

عاشقان، صدرنشینانِ جهانِ قدسند

سرفراز آنکه به درگاه جمال تو گداست

فارغ از ما و من است آنکه به کوى تو خزید

غافل از هر دو جهان، کى به هواى من و ماست؟

بر کن این خرقه آلوده و این بت بشکن

به در عشق فرود آى که آن قبله نماست
التماس دعا
۰۸ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شب است و قائد این جنگ، بی نفر، تنها



بسم الله الرحمن الرحیم

شب است و سرخی خون را سیاه می بینم
و این نسیم سحر را چو آه می بینم

که جای جای جهان، آتش جفا برپاست
و دود آن ز دل جان این جهان، برخاست

ببخش، روز میانمار، عزای انسان شد
و باز هم تن مسلم، غذای شیطان شد

تمام همهمه ها را شنیده ایم؛ آری!
سکوت ما شده آیین این عزاداری!

شب است و دیده ی یاران، ز خواب، سنگین است
ببخش، سفره ی افطار، باز رنگین است

کلام آخرمان، انتظار "مهدی" نیست!
گزینه ی "تو بیا" باز مانده آخر لیست!!!!

هنوز چشم امید جهان، به دیگری است!!!!
هنوز ظلمت شب، تاج دار سروری است!!!!

شب است و دیده ی دنیا، ز خواب سنگین است
ولی به "ماه" نظر کن؛ چه سخت، غمگین است!

شب است و قائد این جنگ، بی نفر، تنها
و در تمام جهان، آتش شرر، بر پا

بیا به خاطر تنهایی "مه تابان"
بیا به حرمت آه از نهاد مظلومان

۰۶ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سرّ سریال های ماه رمضونی در چیه؟!؟


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام. نماز روزه تون قبول. همین اول بگم دم افطار دعاتون می کنم، ولی شما اگه دم افطار دعام نکردین حالا امشبم فدا سرتون؛ فردا شب انشاالله دو بار دعا کنین.
یه کمی کلافه ام.
یعنی از صدا و سیما باز دلم گرفته اما نمی دونم دیگه چی بگم.
آخه چندصد بار اینطوری اعتراض کردیم اما این سیاست، کنار گذاشتنش انگار حکایت همون ترک عادتیه که موجب...

بابا جان من، به جون خودم، زشته ماه رمضون که میشه، فیلما و سریالا بجای نگاه دقیق تر داشتن به ابعاد مختلف دینداری، به جای توجه بیشتر به ظواهر شرع، تمرکز می کنن رو انواع کارای خلاف و اختلاط و ...

امسال حالا این سریال "خداحافظ بچه" اولاش خیلی ذوق زده ام کرد. پیش خودم فک کردم: ایول، امسال به لطف خدا و همت دست اندر کارا یه سریال می بینیم که یه زندگی پاک رو می خواد نشون بده. یه خانوم مقید با یه همسر توبه کار. اما هرچی جلو میره اعصابمو فقط خورد می کنه و بس.
والا بچه دار شدن تو اون شرایط سخته. قبول دارم که یه آدم اگه عشق بچه باشه، فکرش به هزار راه و بیراهه میره و وسوسه هایی میشه. اما از فک کردن و وسوسه شدن، تا اینقده احمقانه انتخاب و اجرا کردن، زمین تا آسمون فرق داره.
بابا، بی انصافا، اون خانوم، مثلاً مقید بودا!
الان از شوهر خلاف کارش که داره جلو میزنه! بچه رو از مادرش مخفی می کنه! اون ضربدرای مزخرف ته دفتر رو ابداع می کنه که عیناً همین وسوسه ی شیطونه که حالا این گناه رو بکن. تموم که شد، استفاده تو که از این خلاف بردی، بعدش توبه می کنی جریمشم میدی!
این شد مفهوم تقید؟!؟!
یه ریزه انصاف!
خانومای مقید ما اینطورین؟
من ادعایی رو خودم ندارم. آزاد از هرکی شما فک کنین، اوضاعش بدتره. تواضع هم نیس. عین حقیقته.
اما خدایی از نزدیک ارتباط دارم با خانومای مقیدی که اتفاقاً عشق بچه هم هستن؛ اما حاضر نیستن همچین راه های احمقانه ای رو انتخاب کنن برا رسیدن به خواسته شون.
اصلاً این ادبیات طلبکارانه ی این خانوم با خدا؛ والا ادبیات شوهر خلافکار توبه کرده اش، متواضعانه تره.

واقعاً نمی فهمم هدف اصلی این سریالا با این نوع نگاهشون به مسائل، چیه؟!؟!؟!؟
فقط وقت مردم رو تلف کنن و همین و همین؟!؟!؟ آخه این انصافه؟
۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برداشت، آزاد

بسم الله الرحمن الرحیم

تنهایتان می گذارم با این تصویر زیبا.
تفسیرش هم، آزاد است؛ برعهده ی خود شما:

و این روزها، شدیدتر از همیشه محتاجم به خدا، فراوان التماس دعا.

۰۵ مرداد ۹۱ ، ۰۸:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دو نام و یک مرام

بسم الله الرحمن الرحیم

۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انسم با تو از کودکی یادم هست: یا علی یا عظیم...


بسم الله الرحمن الرحیم




زینت مناجات هایمان را دعا برای بسر آمدن قرن ها انتظار مولایمان(عج)، انتظار او برای ما که آدم شویم، که همراه شویم، که منتظر شویم، قرار دهیم.
که توبه، زینت دعاست و بهانه ای برای اجابتش.
ربّنا اغفرلی و لوالدیّ و للمؤمنین یوم یقوم الحساب.
و وای بر ما در آن لحظه که حسابمان در برابرمان، قیام کند.
و وای بر ما از سکوت زبان و صداقت تن و جان در اعترافاتی تلخ و سوزنده، به سوزندگی آتش دوزخ، آنهم در پیشگاه پروردگار مان، آن یگانه ی همیشه مهربان.
و وای بر آزاد اگر شفاعت خوبرویان نزد خدای تعالی، از آتش نرهاندش.
و وای بر او اگر امسال هم پشت دروازه ی شب قدر، سرگردان تا صبح، و باز با دست هایی خالی، تنها بماند.

۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قشنگ ترین دعای همیشه ی عمرم


بسم الله الرحمن الرحیم



خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور،
خدایا دارا کن هر ندارى را،  خدایا سیر کن هر گرسنه اى را،
خدایا بپوشان هر برهنه را، خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را،
خدایا بگشا اندوه هر غمزده را، خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنى را،
خدایا آزاد کن هر اسیرى را، خدایا اصلاح کن هر فسادى را از
کار مسلمین، خدایا درمان کن هر بیمارى را،
 خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائى خود، خدایا بدى حال ما را مبدل کن
بخوبى حال خودت، خدایا ادا کن از ما بدهیمان را و بى نیازمان کن از ندارى،
به راستى که تو بر هر چیز توانائى
.

التماس دعای فرج
۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این نه فریاد قلم، که داد دل است


بسم الله الرحمن الرحیم


سوم مرداد، روز همبستگی با مسلمانان میانمار را به خاطر بسپاریم.

باشد که به پایان ببرند این هولوکاست واقعی را؛ شاید که رسانه های تماماً صهیونیستی، وجدان نداشته شان درد بگیرد و نشان بدهند وقایع را.


برخیز ، برخیز ای مسلمان! تا به کجا غفلت از هم کیشان؟

امروز روز قیام است علیه عاملین این هولوکاست:


۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خودسوزی ها در رژیم غاصب


بسم الله الرحمن الرحیم

فارس : کانال دهم تلویزیون رژیم صهیونیستی گزارش داد که یک اسرائیلی که در ارتش این رژیم دچار معلولیت شده و از صندلی چرخ‌دار استفاده می‌کرد صبح امروز در خیابان اللطف واقع در جنوب کرانه باختری اقدام به خودسوزی کرد.


بر اساس این گزارش این فرد 50 ساله در اعتراض به وضعیت نابسامان اقتصادی و بی‌عدالتی اجتماعی اقدام به خودسوزی کرده است.

بنابراین گزارش تیم‌های امداد سریعا در مکان حاضر شده و موفق شدند آتش را مهار کنند و این فرد نیز برای درمان به بیمارستان منتقل شد و وضعیت جسمی وی وخیم است.

تلویزیون رژیم صهیونیستی گزارش داد که ده‌ها اسرائیلی با اورژانس تماس گرفته و اعلام کردند که یک فرد معلول جسمی خود را آتش زده و تعدادی از اسرائیلی‌ها سعی کردند به وسیله آب آتش را خاموش کنند اما موفق نشدند

منابع پزشکی رژیم صهیونیستی نیز اعلام کردند که این فرد دچار 80 درصد سوختگی شده است و وضعیت جسمانی وی نیز وخیم است.

این در حالی است که دو روز پیش "موشه سلمون" که شنبه گذشته در تظاهرات اعتراض‌آمیز به بی‌عدالتی اجتماعی در تل‌آویو خود را آتش زده بود، در بیمارستان تسلیم مرگ شد.

خودسوزی سلمون باعث ایجاد شوکی در اسرائیل شد و این در حالی است که دست کم 4 اسرائیلی دیگر پس از وی سعی داشتند در اعتراض به اوضاع نابسامان اقتصادی و بی‌عدالتی اجتماعی خود را آتش بزنند.

در پی خودسوزی سلمون تظاهرات‌های زیادی در تعدادی از شهرهای سرزمین اشغالی در اعتراض به سیاست دولت رژیم صهیونیستی و اعلام همبستگی با سلمون برگزار شد.


حال و روز میانماری های مسلمان، گرفتار شده در آتش دنیاطلبی بودائیان، عجیب مرا یاد ماجرای اصحاب اخدود می انداخت، که جمعی از مومنان با سوختن می ساختند ولی از اعتقادشان دست بر نمی داشتند. و چه غریبانه آرزو می کردم که نفرین خدا، در آن ماجرا، هرچه زودتر، برای این از خدا بی خبران هم جاری شود.
که امروز دوباره شنیدم خبر سوختن دشمن را. آری، دنیاطلبان از درون هم خود سوزی می کنند.
این خود سوزی حیوانی در پاسخ آن مسلمان سوزی غیر انسانی!
تا نابودی اسرائیل، سلمون ها باید خود را آتش بزنند، مهاجرت های معکوس از سرزمین های اشغالی باید شدت بگیرد تا حباب کذب این رژیم غاصب، حتی از درون بترکد.
به امید آن که روزی از همین روزها، بشنویم اسرائیل را آب برده است.
که رفع این لکه ی ننگ از دامان بشریت، مقدمه ساز ظهور امام زمان(عج) خواهد بود.
۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰