شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۸ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

مولاجان، تسلیت می گوییم.

بسم الله الرحمن الرحیم

مورّخان نوشته‏اند: در زمان امام حسن عسکرى علیه‏السلام فیلسوفى در عراق مى‏زیست به نام «اسحاق کِندى». وى به خیال این که در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوین و تألیف کتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مى‏نویسد:

روزى یکى از شاگردان اسحاق کِندى به محضر امام حسن عسکرى علیه‏السلام وارد شد. امام به وى فرمود: آیا در بین شما فرد توانایى پیدا نمى‏شود که استادتان کِندى را در آنچه که آغاز کرده، رد کند و او را از این کار باز دارد؟!

او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه مى‏توانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض کنیم؟!

حضرت فرمود: آیا آنچه را که به تو بیاموزم، به او مى‏رسانى؟

عرض کرد: آرى.

امام فرمود: به نزد او روانه شو و نخست با وى معاشرت نیکى داشته باش و به هر چه نیاز دارد، کمکش کن. هنگامى که با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم رسیده است که دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال کن. پس به او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا احتمال وجود دارد که مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد که شما پنداشته‏اى و در پى آن هستى؟ او به تو خواهد گفت: آرى، این احتمال وجود دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجّه معانى مى‏شود و آنها را درک مى‏کند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه مى‏دانى شاید منظور گوینده کلمات قرآن غیر از چیزى باشد که شما تصوّر کرده‏اى و او الفاظ قرآن را در غیر معانى خود استعمال کرده باشد.

آن مرد از حضور امام حسن عسکرى علیه‏السلام مرخّص شده و به سوى استاد خود، فیلسوف عراقى، رهسپار گردید و مدّتى به دستور آن حضرت با او به نیکى رفتار کرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پیشنهادى امام را از او پرسید.

کِندى گفت: یک مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان کن.

وى بار دیگر سخن امام را بیان نمود. کِندى درنگى کرده و مقدارى فکر کرد و دریافت که هم از نظر لغت و هم از نظر علمى این امر کاملاً محتمل است و در نظرش این سخن کاملاً صحیح آمد. از این روى به شاگردش گفت: تو را سوگند مى‏دهم که بگویى این سخن را از کجا آموختى و چه کسى آن را به تو گفته است؟

راوى مى‏گوید: گفتم: این، چیزى بود که بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.

گفت: هرگز! همانند تو محال است بر چنین چیزى دست پیدا کند و به این مرتبه از این سخن برسد! حال به من بگو که این سخن را از کجا آوردى؟

گفتم: این، دستورى بود که ابومحمّد ـ عسکرى علیه‏السلام ـ به من یاد داده است.

گفت: درست گفتى، چرا که چنین سخنانى تنها از همان خاندان صادر مى‏شود.

سپس آتشى درخواست کرده و هر آنچه را که نوشته بود، در آتش سوزاند.

(مناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 424؛ با خورشید سامرّا، ص 267)

 

شهادت امام حسن عسگری(ع)

بر همگان تسلیت باد.

۳۰ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۷ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در غیبت آفتاب، باید به مهتاب، اقتدا کرد...

بسم الله الرحمن الرحیم

خورشید به سوگ مصطفی میگرید
مهتاب به حال مجتبی میگرید
در مشهد دل چه کربلایی برپاست
عالم به شهادت رضا میگرید

آفتاب عالم تاب که غروب کرد، ظالمان ظلمت دوست، ستاره ها را هم یکی یکی به زیر کشیدند.

پیکرشان را پاره پاره کردند و باز آرام نگرفتند.

جگرشان را خون کردند و باز آرام نگرفتند.

در اعماق زمین یاد ستاره ها را هم به خاک سپردند و حال آنکه نور حقیقت از قلب خاک هنوز هم می تابد.

و دل های سنگ قاتلان ستاره ها، جسم سیاهی است، که نوازش نور را برنمی تابد.

آخر، گل گرفتند درب خانه ی دل هایشان را؛ باشد که نوری از ابتدا داخل نشود!!

اما، خورشید هنوز از پس ابر می تابد. بر دل هایی که تشنه ی نورند و این عطش، به صحرای عطش، می کشاندشان.

خورشید هنوز می تابد؛ آن فقط یک غروب بود؛ یک غروب دردناک و غم انگیز اما تمام شدنی؛ آن یک امتحان الهی بود تا قساوت قلب بنده های همیشه خطاکار خدا عیان شود. و تشنه ها، تشنه تر که شدند، مهتاب در قلب آسمان جا گرفت. جلوه ای از جمال حضرت عشق. خورشید هنوز می تابد و تشنه ها را با دستان حضرت ماه، سیراب می کند.

آری، باران نور هنوز هم می بارد؛ اما تنها کسی که در تاریکی دنیا، در تاریکی دل ها، با اشک وضو ساخته و نماز باران گزارده باشد؛ بهره ای از این نور، خواهد داشت.

اگر دلت فضا را تاریک می بیند و باورت نیست که در دولت این یار، قصه ی غصه ها بسر شده، وضویت که دائمی است، نمازت را تا قضا نشده، بخوان تا ابرهای معرفت، بر بالای سرت، ببارند؛ تا بوی عشق که در دل قطره ها دمیده شده، حکایت پیراهن یوسف و چشمان یعقوب را تکرار کند و بینایت کند؛ تا نور را در چهره ی حضرت ماه ببینی.

دوست عزیز، باور بدار که شعار نمی دهم؛ یک روز، شاید ۱۰سال پیش تر از امروز تو، من هم همه جا را تاریک می دیدم درست مثل امروز تو(نمی دانم شاید هم تاریک تر)، اما خدا عنایتی کرد تا نمازم را پیش از قضا شدنش خواندم و تشعشع نور حقیقت را در سیمای ولی، امام سید علی، دیدم.

...

بزرگترین داغ بشریت(که حکایتش، ننگی است حک شده بر پیشانی دنیاطلب ها)، جانسوزترین مصیبت ها، پرکشیدن روح رحمة للعالمین از میان زمین و زمینی ها، و دو داغ غریبانه ی شیعه، شهادت مظلومانه ی امام حسن مجتبی(ع)، غریب مدینه و امام رضا(ع)، غریب الغربا، را تسلیت می گویم.

۲۰ دی ۹۱ ، ۱۲:۳۵ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مجنون خنده های توام... بیشتر بخند...

بسم الله الرحمن الرحیم

در زندگی پیچیده ی اجتماعی امروز،

بدون بصیرت نمی شود حرکت کرد.

جوان ها باید فکر کنند،

بیندیشند،

بصیرت خودشان را افزایش دهند.

مقام معظم رهبری(مدظله)


اللهم عجل لولیک الفرج

و احفظ قائدنا امام الخامنه ای

۱۵ دی ۹۱ ، ۲۲:۴۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تسلیت در پی تسلیت


بسم الله الرحمن الرحیم




محرم که گذشت؛ و هیچ از مصائبش را معرفت نیافتیم که درک کنیم...

صفر هم به انتها نزدیک می شود و باز هم هیچ خبری نیست...
محرم و صفری که هرساله لااقل این را یادمان می اندازند: این حسین است که همچنان کشته می شود، آه ای مسلمانان، آه ای انسان ها، اینک کمی فریاد، کمی اقدام، کمی جهاد، ضد هوای  دنیاطلب خود، ضد دنیا طلبی هواپرستان...

هیات که سعادتش را نداریم برویم، شما که سعادتش را دارید، ما را از یاد نبرید.
...



خوشا به سعادتش که پرکشیدنش رویایش را محقق کرد.
در همان ایامی که آرزویش را داشت، به اربابش پیوست. روحش شاد.
برای تعجیل در فرج، شادی روح امام و شهدا و تمام درگذشتگانمان،
خصوصاً حاج آقا مجتبی تهرانی، صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا...


۱۳ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

9 دی

بسم الله الرحمن الرحیم

ترسیم ره امام یعنی 9 دی


بر زخم دل التیام یعنی 9 دی

×××

ما منتقمان روز عاشورائیم


مختار ببین قیام یعنی 9 دی

 



۰۸ دی ۹۱ ، ۰۱:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خروش خشم امت


بسم الله الرحمن الرحیم

امام خامنه ای:
راهپیمایی ۹ دی تجلی قدرت خدا و حرکتی ماندگار در تاریخ انقلاب است.

حماسه سازان وطن، حماسه آفریدند؛
در انتخابات دهم، چه شاخصی گزیدند!

سپاس، دین، ملعبه ای، نشد برای دشمن؛
همان اسیران هوس که از خدا بریدند!!

سپاس، امت، که به زیر سایه ی ولایت،
اگر چه در دل، همه طعم زهر را چشیدند،
 
ولی چنان بر هدفی بلند، پا فشردند؛
که دشمنان، خواب خوشی به دیدگان ندیدند!
 
شکست گر حرمت پیرمان، امام راحل(ره)،
مگر نه حرمت شکنان، جواب خود شنیدند؟

که باز در روز عطش، یزدیان بی شرم
میان میدان عزا، چه پرده ها دریدند!

دوباره آهنگ خروش امتی مسلمان،
که خشمگینانه به سوی صحنه می دویدند.

به پا شدند از پی آن، حماسه های بسیار،
و در جهان، قامت اهل کفر را، خمیدند!


به دلیل جابه جایی وبلاگ در سال گذشته، برخی مطالب از وبلاگ قدیمی حقیر امسال به این وبلاگ منتقل می شود و از همراهان قدیمی بابت تکراری بودن برخی پست ها پوزش می طلبم.

التماس دعا...

۰۶ دی ۹۱ ، ۰۹:۱۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چند شعر کوتاه در وصف یوم الله 9دی

بسم الله الرحمن الرحیم
 
 سلام. پیشاپیش روز حماسه بر همه مبارک.
 
تصاویر و اشعار زیر رو از تاپیک ۹دی در اسکدین برداشتم؛ امیدوارم کاربرانش راضی باشند.
 
ایران که کوفه نیست ، مگر مرده ایم ما؟!
ما عهد بسته ایم ، قسم خورده ایم ما!

بد مست نیستیم که پیمانه بشکنیم
عمری است تا به عهد تو سر برده ایم ما

«روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق»
راهی به جز ولای تو نسپرده ایم ما

ما با امام ، عهد وفای تو بسته ایم
با او بگو که عهد تو چون برده ایم ما
 
  
 
شادیم که راه حق جدا از ما نیست
چون کوفه تمام دین ما دنیا نیست
در فتنه دوباره کربلا گشت ولی
این بار دگر امام حق تنها نیست
---
آن عهد که در روز ازل می بستیم
با لطف خدا ز دام شیطان رستیم
روز نه دی دوباره ثابت کردیم
در صحنه همیشه با ولایت هستیم
 
 
آن روز بساط خویش را برچیدند
حرمت شکنان کوردل بد دیدند

بهتر که به لانه‌های خود برگردند
گرگان که ز عکس شیر می‌ترسیدند
 
التماس دعا...
۰۶ دی ۹۱ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اکیپ حاج هادی1

بسم الله الرحمن الرحیم

از جهاد ورامین، یه کتاب به دست بابا رسید و به نفع کتابخونه مون مصادره شد! کتابی پر از خاطرات پشت جبهه ی اکیپ حاج هادی که نویسنده در مقدمه تقدیمش کرده به شهدای این اکیپ: شهید حسین صدیقی نکو، شهید حسین جنیدی، شهید عباس تاجیک، شهید سید علی طباطبایی، شهید محسن سیلسپور و...

خاطرات کوتاه و جالبی توش نوشته که انشاالله چندوقت یه بار گوشه هایی شو براتون می نویسم. مثلاً آقای زواره یکی از راویان خاطرات در بخشی از خاطراتشون اینطور تعریف کردن:

کمتر کسی معنویت و ارزش کار بچه های تدارکات به ویچه آشپزها رو درک می کرد. اکیپ، هم در جنگ و هم بعد از آن مظلوم واقع شد. من هنوز ندیدم کتاب یا فیلمی منحصراً به این موضوع پرداخته باشد. هیچ هنرمند فیلمساز یا نویسنده ای به سراغ آشپزها نرفته است. همان طور به سراغ پستچی ها، راننده ها، امدادگرها، پزشکان، حتی سقاها و...

در جبهه، کمتر کسی تن به کار تدارکاتی می داد. به خصوص کار آشپزخانه ای. هرکس به جبهه می آمد، دوست داشت نیروی عملیاتی باشد. سلاح دست بگیرد و برود جلو. فکر می کرد اهمیت کار تدارکات کمتر از جنگیدن است و یا نوع کار تدارکاتی، خاصه پخت و پز و شست و شو باب میلشان نبود. خیلی ها هم از اینکه با مرغ و ماهی و گوشت و دیگر مخلفات سروکار داشته باشند، بیزاری می جستند. لذا کار کردن در این حوزه خودش یک نوع ایثار محسوب می شد.

اکیپ حاج هادی این کار را برای خودش تنها یک وظیفه نمی دانست، بلکه ادای دین تلقی می کرد. بی باکانه در تمامی جبهه ها حضور می یافت، عاشقانه تلاش می نمود و خالصانه بهترین خدمات را به سپاه اسلام ارایه می کرد.

آشپزها در کار، عشق را چاشنی غذا می کردند. در پخت غذا چنان دقت و مهارتی از خود نشان می دادند، تو گویی این آخرین غذایی است که طبخ می کنند و رزمنده ای که آن را نوش جان می کند ، شاید تا چند دقیقه ی دیگر شربت شهادت را دسر غذایش بنماید. یعنی یکی از بهترین، مخلص ترین، مؤمن ترین بندگان خدا غذایی را که تو پختی خورده است.

اکیپ حاج هادی از این منظر به تدارکات می پرداخت و با عشق تا پای جان انرژی می گذاشت.

۰۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰