شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعا و تلاش» ثبت شده است

تهاجم فرهنگی

بسم الله الرحمن الرحیم
تهاجم فرهنگی واژه ای است آشنا که مقام عظمای ولایت، در بازشناسی مفاهیم جنگ نرم، از آن بسیار و بسیار استفاده برده و در هر برهه از زمان، ابعادی از آن را برایمان مشخص نمودند.
ادامه مطلب...
۰۴ آبان ۹۱ ، ۱۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آیا می دانستیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.

خدایی تیتر چی بهت القا کرد؟!!؟ خوندن یه سری نکته ی نابی که تا حالا نشنیدی؟ حالا کنجکاو اومدی بخونی نه؟!

ولی من قصد ندارم چیز جدیدی بگم. می خوام از یه فرهنگای خوبی بگم که قبلاً بینمون بوده اما داره فراموش میشه. فرهنگی مث به یاد همدیگه بودن، دستگیری از اطرافیان، گلریزون و...

اصلاً ما همینیم . همیشه یادواره های خوبمون باید رو به فراموشی باشه.

آخه انسان از ماده نسی گرفته شده.

یعنی موجودی که ذاتش با فراموشی، عجین شده.

بگذریم. روضه نخونم که خودمم امشب حوصله ی روضه وبی ندارم.

اصلاً قصد این پستم گله کردن نیس. که کی محق تر از خودم به گله گذاری ازش؟

اصلاً ما، لااقل من و تموم مث من هایی که کوتاهی کردیم و می کنیم باید پیش خودمون از خودمون همیشه و همیشه، گله کنیم. اونقدر گله کنیم تا نفس لوامه مون، یه کم هم امّارة بالخیر بشه. همش تماشاچی نایسته یه کنار تا اشتباه رو انجام بدیم و آخرش که سرمون به سنگ خورد؛ تازه زبونش واشه برا سرزنش.

اما آخه یعنی واقعاً دیگه این رو هم نمی دونیم که...؟

نمی دونم شایدم نمی دونیم!

بذار واسه اطمینان از خود خودت بپرسم:

آیا می دونستی که اگه هر دو روز فقط به اندازه ی پول یه چیپس، پس انداز کنی؛ می تونی حامی یه کودک بی سرپرست و بدسرپرست بشی؟

آره همراه همیشگی من،

من، تو و هر کسی دیگه، حتی اگه به لحاظ مالی هم خیلی اوضاع جالبی نداشته باشیم، باز هم با یه برنامه ریزی درست، می تونیم به راحتی دلی رو که تو هجمه ی مشکلات مالی و عاطفی و ... خیلی تنهاس، شاد کنیم.

آره ما می تونیم اما ، اما الآن که می دونیم واکنشمون چیه؟ خیلیامون بی خیال لذت حتی یه بار دیدن لبخند کودکانه شون می شیم و خونسرد می گیم: بذار سر فرصت بهش فک می کنم که واسشون چه میشه کرد؟

دوستم، خدایی، اینا رو می دونستی و رو قاعده ی تسویف(که بگذار فردا بررسی اش می کنم)، خودتو زدی به ندونستن؛ یا کسی تا حالا بهت خبر نداده بود؟ اگه جوابت حالت دومه هم که الآن من خبرت کردم.

بسم الله. آستینا رو بالا بزن که خدا گاهی وقتا با دست یه سری بنده های انتخاب شده اش، محبت رو و شادی رو به قلب بقیه بنده هاش هدیه می ده.

ماه، ماه عزیزیه که هممون از خوان نعمت خدا روزی می خوریم.

به نظرم، حس قشنگیه این بخشندگی خدایی رو ما هم تو عالم بندگی مون درک کنیم.

لذت اینکه کانال روزی واسه یکی از بنده های خدا باشی، چیزی نیس که بشه به سادگی ازش گذشت. اینطور نیس؟

۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انسم با تو از کودکی یادم هست: یا علی یا عظیم...


بسم الله الرحمن الرحیم




زینت مناجات هایمان را دعا برای بسر آمدن قرن ها انتظار مولایمان(عج)، انتظار او برای ما که آدم شویم، که همراه شویم، که منتظر شویم، قرار دهیم.
که توبه، زینت دعاست و بهانه ای برای اجابتش.
ربّنا اغفرلی و لوالدیّ و للمؤمنین یوم یقوم الحساب.
و وای بر ما در آن لحظه که حسابمان در برابرمان، قیام کند.
و وای بر ما از سکوت زبان و صداقت تن و جان در اعترافاتی تلخ و سوزنده، به سوزندگی آتش دوزخ، آنهم در پیشگاه پروردگار مان، آن یگانه ی همیشه مهربان.
و وای بر آزاد اگر شفاعت خوبرویان نزد خدای تعالی، از آتش نرهاندش.
و وای بر او اگر امسال هم پشت دروازه ی شب قدر، سرگردان تا صبح، و باز با دست هایی خالی، تنها بماند.

۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قشنگ ترین دعای همیشه ی عمرم


بسم الله الرحمن الرحیم



خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور،
خدایا دارا کن هر ندارى را،  خدایا سیر کن هر گرسنه اى را،
خدایا بپوشان هر برهنه را، خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را،
خدایا بگشا اندوه هر غمزده را، خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنى را،
خدایا آزاد کن هر اسیرى را، خدایا اصلاح کن هر فسادى را از
کار مسلمین، خدایا درمان کن هر بیمارى را،
 خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائى خود، خدایا بدى حال ما را مبدل کن
بخوبى حال خودت، خدایا ادا کن از ما بدهیمان را و بى نیازمان کن از ندارى،
به راستى که تو بر هر چیز توانائى
.

التماس دعای فرج
۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همین و فعلاً هیچ


بسم الله الرحمن الرحیم


هیچ ننوشتیم از شعبان و دارد به سرعت برق و باد می گذرد.
البته این عمر است که می گذرد و ما را به سوی مرگ فرا می خواند.
دوستان هم ننوشتند آنچنان که باید؛ آخر این ماه، ماه پیامبر(ص) بود.

مناجاتی دارد این ماه، سوای تمام اعمال پر فضیلتی که برایش ذکر شده است، مناجاتی دارد سرشار از مضامین عرفانی. مناجات شعبانیه که آغازش صلوات است و تمنایی عاجزانه به درگاه خدا.
که خدای من، منم خواهنده ی تمام خوبی هایت. هرچند امروز، چون آینه ای شده ام، تمام نما از کارهای بد، از بدی ها، و تا توانسته ام در کوله ام ریختمشان؛ که نکند سبکبال بمانم!
اما تو سبکبارم کن.
آمده ام به تمنای تو.
که می دانم گنه کارتر از مرا هم نمی رانی.
که پیش تر در ماه رجب هم بارها خوانده ام و گفته ام که تو نه تنها نمی رانی که نپرسیده را هم، عطایش می کنی.

این مناجاتی است که خیلی برایم شیرین است زمزمه اش. هرچند آن چنان که باید با آن مأنوس نشده ام.
مناجاتی که ابتدایش تمنای گدایی است و انتهایش باز هم گدایی از خدا برای نور عرفان و تقوا، و باز هم صلوات.
و چه ذکر زیبایی است که مزین کرده جای جای این مناجات شیرین عارفانه را.
صلوات بر او که ماه، مزین به نام نامی ایشان است.

یادمان باشد فقط دو هفته به پایان این ماه عزیز باقی است.
و کاسه ی گدایی ما، هنوز خالی است.
نگاه کن. ای وای! چرا نفهمیدیم که تا اینجا کاسه را برعکس گرفته بودیم؟

باشد که این دو هفته را مغتنم بشمریم.
روزه قضا اگر می گیرید یا مستحبی به پیشواز ماهی مبارک تر از همه ی ماه ها می روید، سحر و افطار، یادتان باشد، کاسه های رزقتان را سر سفره برعکس نگذارید.
مناجات شعبانیه را اگر می خوانید، ما را هم زیاد دعا کنید.
یا علی

۱۶ تیر ۹۱ ، ۱۶:۳۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دیر نیست اگر بجنبیم

مصر، بحرین، عربستان، هر یک به گونه ای و سوریه به گونه ای دیگر، این روزها صحنه ی صف آرایی حق و باطل در برابر هم شده اند.


و چه زیبا تعبیر کرده اند امام خامنه ای
! و این صف آرایی ها را از جنس بیداری اسلامی خواندند.

این که حکومتی ظلم ستیزی اش را باج نمی دهد. این یعنی روحیه ی مسلمانی.
این که ملتی هم کاسه بودن سران حکومتشان را با ارباب جور در جهان، برنمی تابند، و در راه اعتراض، سرکوب هم می شوند، اسیر هم می شوند، خون هم می دهند اما باز هم خیابان های اعتراض را ترک نمی گویند؛ این یعنی امتی بیدار شده با نوای روحبخش اسلام.

حالا یکی اسمش را بیداری انسانیت می گذارد، آن دیگری نام دیگری. اما حق، همان تعبیر امام خامنه ای، است؛ گویاترین تعبیر. چرا که اسلام آمده تا انسانیت خفته زیر خروارها خاک غفلت را بیدار کند. آمده تا انسان را از سقوط در دره ی نفس پرستی نجات بخش باشد. آری، کشتی نجات است اسلام و کشتیبان هم که مظلوم کربلاست. و این است راز غربت عاشورا و سرّ طولانی شدن عصر غیبت مولا(عج).

که مسافران، کشتیبان را در تلاطم امواج خروشان، لب تشنه شهید می کنند و دیگران این ظلم مسلّم را و سقوط انسان را به اعماق دریا که نه، به عمق لجنزاری بیکران، تنها و تنها به نظاره می نشینند.

و امروز قفل سکوت زبان را شکسته ایم.

و امروز، ایران و ایرانی آرام نمی گیرد.

به حکم کل یوم عاشورا، لحظه لحظه، عاشورا را در خاطرها زنده می سازد تا فطرت اسلامی انسان را بار دیگر با ندای هل من ناصر حسین(ع) زمانه، بیدار کند.
و باز به حکم کل ارض کربلا، فریاد مبارزان را در جبهه های حق علیه باطل، به گوش جهان می رساند و با عنایتی از سوی صاحب امر، به وسعت این کره ی خاکی، کربلایی دیگر می سازد.

کربلایی که این بار، به یاری حق، سر قاتلان حسین(ع) را بر سر نیزه ها خواهد دید و پرچم اسلام را به اهتزاز در آمده بر بلندای بام جهان.

دیر نیست تا آن روز، اگر و تنها اگر، کمی بجنبیم. که همه چیز مهیاست؛ جز قدری، قدرکی همت، همت مضاعف از سوی ما، برای جهادی که البته اصغرش هم بزرگ است.

بر اخبار مصر، مروری کوتاه داشتم که چه سخت، انقلاب کردند ولی حالا انحلال پارلمان و کارشکنی های نظامیان و آفت های پس از انقلاب. و این یعنی که مصر، حالا حالاها کار دارد تا حاکمیتی یکپارچه حقیقت جو و اسلام خواه، همانگونه که ملت انقلابی اش انتظار دارند، تشکیل دهد.
و به قصد مقایسه ای کوتاه،
شنیده ها و خوانده هایم را از همان اوایل انقلاب خودمان، ایران، نیز مرور کردم. آن روزها که درایت نائب بر حق امام زمان(عج)، امام روح الله، بر بزرگترین مشکلات، به سادگی فائق می آمد؛ چقدر به خودم به عنوان یک ایرانی، بالیدم. و در درون، البته ترسیدم. که بخاطر همین یک هدیه ی بی منت الهی هم که شده، از من، آزاد آریایی تبار، انتظاری بسیار بیشتر از یک جوان مصری، بحرینی یا سوری خواهند داشت و در پیشگاه خدا، در برابر تنبلی های امروزم، بسیار بسیار بیشتر مورد سؤال خواهم بود.
سخن کوتاه کنم: التماس دعا برای بیش از پیش، به ثمر نشستن این موج بیداری اسلامی در منطقه.
۳۰ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زبان چه دارد که به تو بگوید؟

هیچ وقت در این کشور در طول سال‌هاى گذشته، از دوران جوانى و نوجوانى ما به یاد نداریم که در ماه رمضان، در مساجد کشور یا در مسجد گوهرشاد مشهد، مردم بیایند اعتکاف بکنند. در ایام‌البیض سه روزِ متعارف ماه رجب یا ماه شعبان، ما تعداد معدودى در قم دیده بودیم که اعتکاف مى‌کردند؛ آن هم غالباً طلبه‌ها. در غیر آن معمول نبود. امروز در ایام اعتکاف، دانشگاه‌ها و مساجد و سرتاسر کشور و مساجد جامع، مملو از معتکفین است؛ علاوه‌ى بر آن، در دهه‌ى آخر ماه رمضان، جمعیت عظیمى مشغول اعتکاف بودند. چه کسانى؟ پیرمردها؟ پیرزن‌ها؟ نه، همین جوان‌ها، جوان‌ترین‌ها. این دیگر در دنیا نظیر ندارد. این نسل جوان امروز ماست. امروز گرایش به دین و ارزش‌هاى انقلابى، وجه غالب جامعه است.

بیانات امام خامنه ای مد ظلّه در دیدار با مردم گرمسار 21/8/1385


سلام.
اعتکافی در پیش است و چند روزی اصلاً نیستم.
یادتان هستم و دعاگویتان، چه بخواهید چه نخواهید.
یادم باشید و دعایم کنید که این را شدید از شما می خواهم.

راستی این روزها حال شما چگونه است؟
من که دوگانه ام عجیب.
اشتیاقم برای هرچه زودتر، رسیدن روز پدر و بزرگداشتن سالروز ولادت پدرمان، امیر مؤمنان، کتمان نکردنی است اما از دیگر سو، بغضم از آرام و مطمئن سفر کردن معشوق پدر، نیز، تمام نشدنی.
او دلش آرام، قلبش مطمئن، روحش شاد و ضمیرش امیدوار به فضل خدا.
من و پدر، ولی هنوز پس از این همه سال، گریان و سرگردان، چشممان دوخته به آسمان، شاید که از زمین بکندمان.

بهت است سر منشأ این بغض همیشگی مان. التماس دعای خاصه داریم از شما؛ باید که بهتمان به محبت آسمان ها گره بخورد تا زمین گیر نشویم.

برای فرج که دعا کردید، برای اُسرا که دعا کردید، دوستانتان را که دعا کردید، ما را نیز، خیلی دعایمان کنید.


پیشاپیش

تبریکات ویژه عرض می کنیم خدمتتان،
 
برای ولادت او 
که اسلام با ولایتش اسلام شد،

و بی ولایتش، دینی ابتر ماند،

 امام علی(ع) 
 
و

تسلیتی برخاسته از عمق جان نیم سوخته مان

 عرض داریم

در رحلت جانسوز او که بر رگ روحمان،

سرنشتر عشق زد،

امام خمینی(ره).

و این هم ساده ترین تبریک دنیا برای ساده ترین پدر دوست داشتنی دنیا، بابا عباس خودم:

زبان چه دارد که به تو بگوید؟

هیچ.

جز تبریکی ساده که

پدرم، ولی نعمتم، روزت مبارک.
۱۳ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۴۱ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دعا برای ظهور و آزادی اسرا با قرائت دعای ام داوود در روز 15 رجب

 بسم الله الرحمن الرحیم 


یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ (یوسف- 87)


ای پسرانم! بروید و از یوسف وبرادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مایوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند!


این کسانی که محبوب ما هستند، محبوب ملت ما هستند این معلولین را، این اسرا را این تمام کسانی که در آنجا دربند هستند همه اینها را خداوند انشاءالله آزاد کند و ما را به وظیفه خودمان آشنا کند. و به اسرای ما سلامت عنایت کن و هر چه زودتر این بزرگان اسلام و افتخار آفرینان کشور اسلامی ایران را به میهن اسلامی شان باز گردان.(صحیفه امام،ج 18، ص149)


غریب به  30 سال است که از اسارت چهار فدایی اسلام و میهن اسلامی مان به دست دژخیمان رژیم صهیونیستی می گذرد.
سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی کاردار و دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت،  کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم چهار عزیزی که در زمان هجوم اشغالگرانه رژیم اشغالگر قدس به لبنان و محاصره بیروت بنا به وظیفه اسلامی و انسانی خود و برای یاری مردم و شیعیان ستمدیده لبنان عازم بیروت شدند و از آن زمان یعنی تیر ماه 1361 که اتفاقا مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود تا کنون در شکنجه گاههای رژیم صهیونیستی به سر می برند.


داوود برادر رضایی امام صادق (علیه السلام) بود و از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) که به دست منصور عباسی سالها در زندان متحمل شکنجه واسارت بود. مادر داوود به نزد امام صادق (علیه السلام) رفت وو از ایشان چاره جویی کرد و امام صادق(علیه السلام) این اعمال را به او آموخت . روز 15 رجب پس از انجام اعمال مادر داوود پیامبر (صلی الله علیه واله ) را در خواب دید که به او بشارت ازادی پسرش را میدهند. پس از ان به اندازه طی مسیر زندان تا منزل؛زمان گذشت و داوود به نزد مادرش باز گشت. این دعا برای ازادی اسرا از دست مستکبرین به مردم اموزش داده شده است.


همچنین  در سالگرد ربوده شدن ستاره ها بر خود لازم دانستیم تا همراه با گروهی از یاران و دوستان ارزشی و فعال که در این زمینه سالها قبول زحمت پیگیری و دادخواهی برای آزادی این عزیزان نموده اند بار دیگر حرکتی هرچند جزئی انجام دهیم . لذا در بحث فضای سایبر که این روزها نفوذ و قدرت رسانه ای خاصی برای پیگیری خواسته ها را دارد جنبش و حرکت سایبری رآغاز کرده و با هماهنگی دوستان و همراهان همیشگی وبلاگستان و رسانه های ارزشی این طرح را نیز که فریاد آزادی و حق خواهی   ماست را در فضا به اجرا گذاریم.


بدین منظور و در این روزهای پر برکت ماه رجب علی الخصوص ایام البیض که جملگی به اعتکاف مینشینیم  و اعمال ام داوود بجا می آوریم بیایید همه با هم دست نیایش بلند کنیم برای ظهور منجی عالم بشریت امام مهدی (عجل الله فرجه)و آزادی اسرای مان خصوصا آنها که در دست رزیم منحوس اسرائیل گرفتارند و البته برای پیروزی هر چه سریعتر برادران و خواهران مسلمانمان در اقصی نقاط جهان که این روزها تعداد زیادی شهید میدهند و برای استقرار و پیروزی اسلام عزیز و رجعت ستارگان آسمان مجاهده و قهرمانی ظرفی از دعای خالصانه پر کنیم.


از تمامی همراهان و عزیزان فعال و غیرتمند و افسران و سربازان جنگ نرم ولایتمدار خواستاریم با نشر و نصب بیانیه و بنر در سایتهاو وبلاگها و شبکه های اجتماعی، طرح عظیم و مشترک دعا برای ظهور و آزادی اسرا با قرائت دعای ام داوود در روز 15 رجب را اطلاع رسانی کنید.


اجرکم عندالله تعالی 


نوشته شده توسط :جبهه وبلاگی غدیر
۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۵۴ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

میراث آریا، آلبرتاست؟!؟


این ها که می خوانید؛ فقط گوشه ای از نقدهایی است که علی القاعده به منطق آنها که فرار را بر قرار ترجیح می دهند وارد است.
من هم مثل تو دوست خوبم حساب استثناها را از دیگران جدا می کنم و می پذیرم که می شود با منطقی اصولی هم برای ادامه تحصیل، یا هر هدف مقدس دیگری مهاجرت کرد و هنوز هم در گوش جهان فریاد زد که من، یک ایرانی ام و هرگز هرگز، اصالت آریایی خود را از دست نخواهم داد. هرگز میهنم را به تمام زیبایی های جهان نخواهم فروخت.
 
آنان که می روند گریه شان هم می گیرد... جالب است! آخر دیگر این را نمی دانستم!!!!
راستی می دانستی؟ آنان، وطن فروش و دین گریز نیستند اگر می روند...
آنان می روند تا فقط در رده های بالای علمی بدرخشند مانند سهیل که در آسمان شب زده...

می دانستی؟ پای وطن فروشی محض، که می رسد تازه بعضی هایشان بر می گردند.
اما نمی دانم چرا وقتی پای گذر از دین می رسد، همه شان، لااقل اکثریتشان، تازه حال می کنند که بمانند.
بمانند و سوسن خانوم را بخوانند.
نام این، دین گریزی نیست؟ نمی دانم چیست! هر چه هست باز هم نام این، دین است؟!؟

برای آنان جای ماندن نیست اگر می روند...
راستی می دانستی؟ آنان دنبال مردمانی نایس هستند...
اینجا همه دور تندند و آنها کندی طلب؛ خب جایی برایشان نیست که بمانند...

امروز، چه حرف هایی را از زبان "میراث آلبرتا" شنیدیم!
بی انصاف نباشم؛ بعضی هایش خوب بود.
اینکه باور کنیم هنوز عرصه بر بعضی ها که گناهی ندارند تنگ است.
اما تنگ بودن عرصه، چه ربط مستقیمی به خودکشی دارد؟ نمی دانم.
حتی نمی دانم این، حقیقتاً چه ربطی به فرار مغزها دارد؟
فرار یعنی جا زدن.
ایرانی که جا نمی زند.
ایرانی اگر آریایی است چون کوروش، چون آرش، می ایستد و تا پای جان از اصالتش، از هویتش، دفاع می کند.
نه اینکه سر اولین پیچ مشکلات، همه را بپیچاند و اپلای کند و بای بای؛ ای ایرانِ همیشه در قلب من! ای ایران که زین پس از تو برایم فقط یک خاطره بس!
نمی دانم این نامش وطن دوستی است؟ این اول راه وطن فروشی نیست؟
که وقتی مشکلات بر من و وطنم از همه سو سرازیر می شود؛ من را بردارم و به اصطلاح نجاتش دهم اما وطن را تنها بگذارم؟
این است آیین معرفت آریایی؟

من که اینطور فکر نمی کنم. تو را نمی دانم.

میراث آلبرتا: مستندی ساخته ی جمعی از دانشجویان شریف، با محوریت بررسی دلایل فرار مغزها.
۱۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۵۱ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چه بیگانه ایم با تقوا!


أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ‌ الّا و أنتم مسلمون

ای کسانی که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزگاری است، از خدا بپرهیزید؛ و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید. (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید.)
سوره آل عمران-آیه102


گزیده ای از تفسیر آیه با اقتباس و تصرف، از توضیحات قرآن حکیم : تقوای الهی همان حفظ خود از عذاب خداست که لازمه اش، اطاعت خاضعانه از دستورات الهی و شکر دربرابر نعمت های اوست. آنچه در این آیه بر عهده ی گروه مومنان، گذاشته شده است، بالاترین درجه ی تقوا،‌ حق تقواست؛ به معنای اطاعت محض و خضوع کامل در برابر دستورات الهی. در حدیث آمده است که جز اهل بیت پیامبر، هیچ کس (به طور کامل) به این آیه عمل نکرد... هنگامی که این آیه نازل شد، اصحاب به بی طاقتی خود در برابر حق تقوا اعتراف نموده و خداوند نیز با نزول آیه ی 16سوره تغابن، در حق مومنان تخفیفی قائل شدند و فرمودند: تا آنجا که توانایی دارید، تقوی پیشه کنید.

تا اینجا که حرفای بزرگان رو نوشتم، هیچی؛ حالا هم می خوام حرفای یه استادی رو بگم که البته واسه من یکی ایشون، خیلی بزرگن. انشاالله حرفاشون یه تلنگری واسه هممون باشه.

نمی دونم خوندی آیات مربوط به نذر هابیل و قابیل رو یا نه؟ اونجا که برادری که نذرش پذیرفته نشد شاکی شد و برادر دیگه خطاب بهش گفت: خدا نذر متقین رو می پذیره.

حالا جالب اینجاس، استادمون ما رو توجه داد به تاریخ اول خلقت. اون موقع، مصادیق بی تقوایی چیا بوده؟
اون موقع، نه چشم چرونی باب بوده؛ نه اختلاطی بوده اصلاً.
نه اینکه قابیل خان مثلاً اهل مسکرات و مخدرات بوده!
اصولاً خیلی از مصادیق بی تقوایی اون موقع یا وجود نداشته یا خلاصه کلاس قابیل خان بالاتر از این حرفا بوده.
پس چرا باید بهش عنوان متقی اطلاق نشه؟ چه کرده بوده مگه؟
تو داستانش فقط همین رو می خونیم: موقعی که گندم ها رو می چیده برای نذر بیاره، یه دوتادوتا چهارتا کرده، عین خیلی از ما که یه وقتا تو حساب کتابامون با خدا هم اینطور چرتکه میندازیم.
حساب کرده وقتی قراره آخرش اون نذر مقبول، سوزونده و به اصطلاح حیف و میل بشه؛ خب چرا بهترین گندم هام رو ببرم؟ همین. مصداق بی تقوایی اون روز قابیل خان میشه همین دیدگاه مادی گرایانه.
که وقتی داری با خدای خودت معامله می کنی، یه گوشه چشمی هم به منافع مادی خودت، داشته باشی. که حاضر نشی دار و ندارت رو بسپری به خودش و از ته دلت راضی نشی بهترین داراییات رو با خدا به معامله بشینی.
همینا. می بینی؟
خدایی چقدر از ما در این حد متقی هستیم؟

هربار که به این نکته فکر می کنم، با تموم وجودم حس می کنم که چقدر ما حقیریم واسه پرداختن به حق تقوا. و چقدر همون تقوای ابتدایی پرهیز از گناه و انجام واجبات، واسه ما هنوز یه درجه ی بالایی از تقوا به حساب میاد!

خلاصه که باید "هرچی می تونیم" متقی باشیم. این یعنی مدام حواسمون باشه که آیا میشه بیش از این هم بالاتر رفت یا نه. یادمون باشه، اگه بهشتی هم بشیم اما حسرت خور ظرفیت هایی که تو این دنیا پرش نکردیم؛ ممکنه دیگه لذت زیادی از خود بهشت هم نبریم ها! آخه حسرت، خودش اصلاً انگار جهنم روحه!
التماس دعا
۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۴۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.

سال نو مبارک.

نمی خواهم امروز چیزی بنویسم؛

یعنی هنوز آپ نمی شوم.

هنوز قلمم، قلبم آماده نیست.

کمی دوگانگی، کمی رخوت، کمی غم،

آن هم در همهمه ی نشاط شکفتن ها،

آن هم در فصل رسیدن ها؛

عجیب، دوباره دوگانه ام.

دستم دوباره به قلم نمی رود.

این را نوشتم تا یادمان باشد مخصوص تر، دعا کنیم.

دعا برای فرج که ذکر لب همه مان هست؛

بیشتر و مخصوص تر.

دعای خاصه برای سلامتی بیماران و آرامش روح اموات؛

دعا برای عاقبت بخیری همه مان، پدرهایمان، مادرهایمان؛

فراموشمان نشود.

بیش از این وقتتان را نگیرم.

ملتمس دعا زیاد است و

فرصت دعا، اندک.

ما فقط همین چند روز عمر را فرصت داریم:

برای دعا و

برای تلاش که باز هم همان دعاست از نگاهی دیگر.

پس تلاش کنیم دعاگونه.

و دعا کنیم برای استمرار و اثر بخشی تلاشمان.

التماس دعا

 

۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۴۸ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بهار اومد؛ صدا همون صدا بود...

می خواهم آدمیزاد وار تر بنویسم!

پس باید آدمیزاد وار تر شوم!

که تا این محقق نشود؛ آن دیگر، ممکن نخواهد شد.

خسته ام از توقف در یک جا.

نشستن پشت لپ تاپ و فقط نوشتن از محفوظات و به زنجیر کشیدن آنها. تلاش برای حذف ضد ارزش ها در خودم و دیگران.

انگار که جدول حل می کنم؛ فقط در محدوده ی حال خود می چرخم. به آینده نمی روم.

سفری نیست. همه اش حضر است. یک تکرار خسته کننده.

سال، نو می شود؛ می خواهم من هم این جامه ی کهنه ی تکراری را عوض کنم. قلم تکانی باید؛ وب تکانی شاید؛ که البته ظاهری ترین اثرش را دیدید: قالب و شرح وبلاگم نو شد.

اما برای این تکانه ها، نیرو محرکه ی قوی لازم است. نیرویی به نام نشاط که تنها و تنها با خودتکانی حاصل می شود.

آری؛ سفری باید؛ از اینجا تا بدین جا؛ اما کمی درونی تر؛ کمی عمیق تر.

سیزده روز بعد از عید و این چند روز مانده تا عید را گذاشته ام برای خودتکانی. که بروز شوم؛ اگر می خواهم خانه را بروز کنم.

البته به یاری حضرت حق، همینجا هستم؛ در خانه به انتظار میهمان نشستم. و پذیرای مهمان های خوب خودم می شوم. حتی شاید سرکی به خانه هایتان بزنم به بهانه ی عیددیدنی.

اما تبریکم را هم الآن می گویم که از فردای خود، نی ام آگه:

عیدتان مبارک.

لحظه ی سال تحویل، دعایتان می کنم

و اگر دعایم نکنید؛

در پیشگاه خدا، یک هیچ به نفع من می شود؛

دیگر خود دانید.

حلالم کن. دعایم کن. که من بسیار محتاجم.


و رزمنده ی آزاداندیش من، باور کن که دلتنگ تو هم الآن هستم و در طی این سفر نیز، دلتنگ تر خواهم شد. سالت خوش.

۲۳ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۰۲ ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لواشک می فروشم!

گاهی مثل امروز، خیلی جدی می نشینم و می اندیشم که اینطور نمی شود؛ باید پولدار شوم.

اما امروز ذهنم جز به طنز با من سخن نمی گوید و هر چه التماس می کنم که همراه ناحسابی، راهکاری آخر. راهکاری که من بتوانم پولدار شوم.

اما این طناز ناحسابی، فقط راه هایی را پیش نهاد می دهد که...

می گوید سود در باغ پسته است.

اما هر چه می گویم پیش از من باغ ها را خریده اند و دیگر چیزی به من نمی رسد، به خرجش نمی رود که نمی رود.

تازه کوتاه هم که بیاید می گوید: اختلس یختلس اختلاس...

که آن هم هر چه می گویم حرام است، قبول نمی کند. می گوید: "پس چرا فلان مسلمان، اختلاس کرده است؟ تو بگو نمی توانی بالا بکشی و خارج نشین شوی؛ بگو طاقت دوری از مادر نداری؛ نگو حرام است.

باشد. حالا که اینقدر وابسته ای؛ برو نماینده مجلس شو؛ نانت در روغن است."

لحظه ای می اندیشم؛ آخر پیش نهادش، قابل تأمل است. نیست؟

اما مگر به این سادگی است؟ من جده ی کنکور ارشدم و مدرک فوق ندارم! تازه آن را هم که بگیرم؛ مگر نماینده شدن، و بالاتر از آن، نماینده ی ملت ماندن، کشک است؟

نه اینطور نمی شود. و من هم که باید پولدار بشوم.

اصلاً دیگر با چشمانم مشورت می کنم.

شما نظرتان چیست، چشمان ضعیفه؟

چشم هایم می چرخند سمت لواشک فروش اتوبوس؛ که الحق، چه فروشی دارد!

آری! لواشک می فروشم.

اینطور لااقل بار سنگین یک ملت، بر دوشم سنگینی نمی کند.

کوله ام را از لواشک هایی پر می کنم که برق شادی را به چشمان مسافران هدیه می دهند. گران هم که نفروشم؛ احتکار هم که نکنم؛ حق الناس را  هم که حواسم باشد، نانم در روغن است؛ شاید نه در این دنیا؛ اما در آن دنیا حتماً‌ پولدار خواهم بود.

می توانم باغ پسته ی بهشت که هیچ، بانک خصوصی هم در آنجا، بخرم.

۱۰ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهاد انتخاباتی

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

یا مقلّب القلوب و الأبصار،

 یا مدبّر اللّیل و النّهار،

 یا محوّل الحول و الأحوال،

 حوّل حالنا الی احسن الحال.


سال جهاد اقتصادی تمام شد؛

جهادی نکردیم؛

فقط کوله بار تنبلی هایمان را سنگین تر کردیم؛

می بینی آقا؟

ببخش ما را،

باز هم دعوتت را لبیک نگفتیم.

اما، نه!

هنوز تا پایان راه، اندک فرصتی باقی است؛

همهمه ی انتخاباتی است؛

هر شب، به شوق شکوه حضور، به عشق مردم بصیر،

فقط چند خط نوشتن که کار سختی نیست؛

از همین، مثقال ذره ها غافل نشویم؛

شاید،

نام ما را نیز در جریده ی جهادگران انتخاباتی ثبت کنند.

التماس دعا.

۰۷ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰