شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

یلدا مبارک...

بسم الله الرحمن الرحیم

شب یلدا قدم آرام بردار

کمی هم احترام ما نگهدار

تو میبینی ربابم غصه دار است
بنی هاشم هنوزم داغدار است

صدای العطش در گوش مانده
بدنها بی کفن هرگوشه مانده

شب یلدا تو هم چله نشین باش

سیه پوش غم سالار دین باش


اصلاً در این روزگار غیبت که همیشه اش شب است،
چه توفیری دارد که طولانی ترینش کدام باش
د؟؟
کاش عمق ظلمت شب را درک می کردیم نه طول آن را!!

کاش به جای تفأل به حافظ،
انس با قرآن و دعا را مناسب تر می دانستیم؛
برای رونق دادن به یک شب نشینی خانوادگی...

کاش به بند بند وجودمان می آموختیم
که دعای تعجیل در فرج را از بر بخوانند!
۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عیدی

بسم الله الرحمن الرحیم


امروز، عرفه است روزی بزرگ، بزم معرفت را در آسمان ها برپا کرده اند.
تا همه چیز برای فردا آماده شود.
فردا، عیدی بزرگ. عیدی برای آن ها که در رزمگاه جهاد اکبر، دیو نفس را در برابر پادشاه جهان قربانی می کنند. غلام شاه جهان می شوند و خود، بر غلامان نفس، شاه می شوند.
عیدی شان، هم تاج سروری است، عزت مداری است، غرور است اما یک غرور پسندیده و خدایی که تقوا می آفریند.
...
خدا کند ما را هم بی عیدی نگذراند آسمانیان که دستان ترک بسته مان را از اول پاییز، به سوی آسمان ها بالا نگاه داشته ایم. به امید قطره بارانی که به بی رنگی عشق باشد.
دلمان هم باز تنگ است آقا، می دانی؟ آخر هر جمعه که عید باشد، عیدی مخصوص می خواهیم از شما.
ببخش ما را که بخاطر کار نکرده و معرفت نداشته، عیدی می خواهیم اما بدی ما یک طرف، کرامت شما، کرم شما، هم یک طرف، کدام بیشتر است؟
عیدی ما، فقط تعجیل در فرج توست، و به امید روزی که جهان لایق چنین عیدی باشکوهی باشد.
اللهم عجل لولیک الفرج
۰۴ آبان ۹۱ ، ۱۰:۲۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عنوانی ندارد بغض دلتنگی من


بسم الله الرحمن الرحیم

فرازهایی از تجدید عهد عاشقی با آن تنهاترین عاشق:

خدایا برسان مولاى ما
آن امام راهنماى راه یافته
و قیام کننده به فرمان تو

خدایا قرار ده مرا
از یاران و کمک کارانش
و دفاع کنندگان از او

و شتابندگان بسوى او
در برآوردن خواسته هایش
و انجام دستورات و اوامرش
و مدافعین از آن حضرت
و پیشى گیرندگان بسوى خواسته اش
و شهادت یافتگان پیش رویش


وه چه نوشین است؛ شهادت در آستان تو!
بار خدایا نصیبمان بگردان لذت نوشیدن این شهد را در گمنامی و بی نامی.
و پیشتر از آن البته نصیبمان بگردان لذت توفیق طلب را برای این عشق آسمانی ...

۱۰ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۰۸ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شب است و قائد این جنگ، بی نفر، تنها



بسم الله الرحمن الرحیم

شب است و سرخی خون را سیاه می بینم
و این نسیم سحر را چو آه می بینم

که جای جای جهان، آتش جفا برپاست
و دود آن ز دل جان این جهان، برخاست

ببخش، روز میانمار، عزای انسان شد
و باز هم تن مسلم، غذای شیطان شد

تمام همهمه ها را شنیده ایم؛ آری!
سکوت ما شده آیین این عزاداری!

شب است و دیده ی یاران، ز خواب، سنگین است
ببخش، سفره ی افطار، باز رنگین است

کلام آخرمان، انتظار "مهدی" نیست!
گزینه ی "تو بیا" باز مانده آخر لیست!!!!

هنوز چشم امید جهان، به دیگری است!!!!
هنوز ظلمت شب، تاج دار سروری است!!!!

شب است و دیده ی دنیا، ز خواب سنگین است
ولی به "ماه" نظر کن؛ چه سخت، غمگین است!

شب است و قائد این جنگ، بی نفر، تنها
و در تمام جهان، آتش شرر، بر پا

بیا به خاطر تنهایی "مه تابان"
بیا به حرمت آه از نهاد مظلومان

۰۶ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غروب دلگیر جمعه بگذشت و مهدی نیامد


بسم الله الرحمن الرحیم

هرچه گفتم یا مغیث الشیعه نشنیدم جوابی
هرچه گفتم یا معزّ الأولیاء مهدی نیامد




اللهم عجل لولیک الفرج
۳۰ تیر ۹۱ ، ۱۶:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

منجی حاضر است؛ فقط صدایش کن...


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.
این حرفام رو عادی نخون.
حرفام رو فریادی بدون؛
اول بر سر خودم و بعد هم سر هر کسی که مسلمون کشی شیاطین، به دلش چنگ نمی اندازه.

نسل کشی مسلمانان غزه
کشتارهای فجیع گاه گاهی حتی تو همین کشورهای همسایه که غرب و شرق کشورمون نشستن
انفجارهای ناجوانمردانه تو سوریه و شهید از پی شهید
اوضاع دلخراش بحرین
اعتراضات رو به افزایش عربستانی ها با وجود سرکوب های شدید از طاغوتیان
زورگویی های شورای نظامی مصر

همه و همه کم بود؟

حالا میانمار هم که...
اصلاً طاقت نیوردم عکساشو ببینم
که عده ای فقط به جرم اینکه می گن "پروردگار ما الله است"
طاغوت به طرز فجیعی نسلشونو نابود می کنه.

ماه رمضون ماهیه که باید کمی هم از دنیای خودمون دربیایم. دنیامون رو لااقل تا دنیای همسایه هامون گسترش بدیم.
ما با تموم مسلمونای جهان هم آخه همسایه ایم. حالا شاید خونه هامون از هم فاصله داشته باشه، اما روحمون، قلبمون، مجاور هم هستش. اینطور نیس؟
انصافه که سفره افطارمون رنگین باشه؛
ولی بحرینی ها و میانماری ها و ... لب پرتگاه مرگ و زندگی وایساده باشن؟

انصافه فقط عکساشونو ببینیم و بر باعث و بانیش لعن بفرستیم؟
آخه مگه غیر از اینه که خدا حتی لعنش رو هم از طریق واسطه هاش بر قومی جاری می کنه.
فتنه ها رو هم به دست بنده هاش، هست که خاموش می کنه.

انصافه اینقدر ظلم دنیا رو فرا گرفته باشه و ما بچه شیعه ها، تنها فرقه ای که قسم خورده سر هر ظالمی فریاد بربیاره، و داد هر مظلومی رو از ظالم بگیره، الان، ما تو چنین شرایطی که هرجا نگاه می کنیم، بنای یه ظلم جدید داره پایه ریزی میشه، وقتشه که اینقدر ساکت باشیم؟

مگه غیر از اینه که باید اول نفس خودمون و بعد دنیا رو بیدار کنیم؟
که از این حیوانیت محض دربیاد و بفهمه روش بهتری هم برای زندگی کردن هست.
که بفهمه منجی هست؛ حی و حاضره؛ فقط باید صداش کرد.
همه باید همصدا بشن و بخوان تا بیاد و فریاد انا المهدی اش، انعکاس آه مستضعفینی باشه که خود قرآن وعده کرده وارثان زمین قرارشون میده.
۲۹ تیر ۹۱ ، ۰۸:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج

جمعه ای دیگر، به سرآمد؛

اما،

دلبر، این بار هم، ز کرم به دل، برنیامد.

آخر این جان، که آیینه ی جمال جانان، نیست؛

تا یار، در آدینه ی انتظار،

از در دلبری درآید.

و تن دلدادگان را خاک دیار خود گرداند.

در این غربت تنهایی،

دیگر نباید خواند:

"دل، خلوت خاص دلبر آمد."
۱۹ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تا جوانیم، پیرمان کن...

سلام آقا دلم زیاد گرفته است بی مقدمه با شما درددل می کنم:


باورمان نمی شود. می دانید؟ آخر جوانیم. جوانی کردنمان اقتضا می کند یک چیزهایی را هنوز قبول نکنیم. اقتضای سنمان است که تصور کنیم حرمت آهنگ فی المثل، فقط به این است که در مجالسی خاص، می گذراندشان یا نه؛ تازه خیلی هامان هم که شاید آهنگ را اصلاً حرام ندانیم. اینها همه اقتضای این سن است که باور نکنیم پایه ی عوض شدن اعتقاداتمان، این لامصب هایی است که به راحتی به آنها گوش می دهیم. باورمان نمی شود این می تواند از دلایل ریشه ای این مشکل اساسی مان باشد که بعضی جاها سستی می کنیم و تنبلی مان می آید که برخود تنگ تر بگیریم تا محاط بر دایره ی حدود خدا شویم. تنبلی مان می آید. می دانید؟ آخر جوانیم. دوست داریم قدری هم خدا حدودش را به احترام ما و نظریات ما و به پاسداشت تنبلی هایمان، وسیع تر کند. از محیط بودن خوشمان می آید اما تسلیم محاط بودن نمی شویم. خب جوانیم دیگر. جوانیم و جاهل.
می دانید گاهی هم جاهلیم و غافل. زود خیلی چیزها را که خوب است برایمان فراموش می کنیم. زود به چیزهایی که برایمان زهرتر از هلاهل است، آنچنان دل می بندیم که دل کندن از عادت غلط نوشیدن زهر، بسیار دشوار می آید.
ازدواج، این معجون سعادت را هر روز بر خودمان، سخت و سخت تر می کنیم اما به اختلاط، این بلای خانمان سوز انسانیت، به چشم یک اتفاق عادی در کنار تمام روزمرگی هایمان نگاه می کنیم. آن معجون را از دست خدا نمی گیریم و این جام زهر را از دست شیطان قاپیده و لاجرعه سر می کشیم!

دلم باز هم گرفته است از این همه بی توجهی هایمان به روزمرگی هایمان.
آقا روز شماست امروز. روز یادآوری قرن ها غربت شماست. کمی که دردمند جوانان جامعه ام می شوم، سرم گیج می رود و می خواهم فریاد بزنم از صبوری تان. که قرن هاست دردمندترین و دلسوزترین مانده اید برای ما با این توبره هایی که از پلشتی ها انباشته ایم. قرن هاست در سکوتی غریب، به حال ما اشک می ریزید که صبح ها ندبه خوان و عصرها معلوم نیست چه کاره ایم؟ اصلاً معلوم نیست آیا مسلمانیم؟ آیا حقیقت اسلام را که تسلیم حق شدن است، در لحظه لحظه ی زندگی مان، جاری کرده ایم؟

آنقدر همه چیزمان وارونه شده است که گاهی دلم می خواهد بگویم آقا حالا شما بیا. ما برایت جشن ظهوری می گیریم مجلل تر از عروسی هایمان. قول می دهیم که مختلط هم باشد در یکی از بهترین پارک های بالاشهر. می دهیم برایتان ترانه ی "خوش آمدی آقا" را هم سه صدائه بخوانند حضرات صادقی و چاووشی و یگانه، شاید هم دیگران را صدا کردیم تا همخوانی کنند و جذاب تر شود.
آقا بیا قول می دهیم خوب آب بازی کنیم لب استخر همان پارکی که صندلی های شاهانه ی جشن ظهورت را در آن چیده ایم. اصلاً مقدمت را آب باران می کنیم؛ خوب است؟
آقا شما بیا، می بریمتان شاندیز. دور هم به اندازه ی یک سفره ی چندهزار نفره، اسراف می کنیم.
آقا، باز هم شاهکار هنری داریم؛ شما بیا برایت به وقتش رو می کنیم.
تازه اینها که گفتم از ظاهر زندگی مان است. باطنش را که رو کنیم برایت، که بعضی هایمان چه اعتقادات خرافی را جای اسلام می پرستیم؛ فکر کنم جنگ با باطل را از درون همین خیل مسلمان نمایان مان آغاز کنی.

خلاصه آقا بیا. نگاه نکن به واروونگی هایمان؛ اینها همه اش بخاطر خامی و جوانی است. درست می شویم اگر کمکان کنی. پیرمان کنی اما یک پیر هشیار، پیر دانا؛ چون آن پیر سحر خیزی که خدا طلبید او را.
آقا جان، تا جوانیم، پیرمان کن.
مگذار که روزگار پیرمان کند و هنوز اینقدر غافل بمانیم.
۲۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۰۷ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.

سال نو مبارک.

نمی خواهم امروز چیزی بنویسم؛

یعنی هنوز آپ نمی شوم.

هنوز قلمم، قلبم آماده نیست.

کمی دوگانگی، کمی رخوت، کمی غم،

آن هم در همهمه ی نشاط شکفتن ها،

آن هم در فصل رسیدن ها؛

عجیب، دوباره دوگانه ام.

دستم دوباره به قلم نمی رود.

این را نوشتم تا یادمان باشد مخصوص تر، دعا کنیم.

دعا برای فرج که ذکر لب همه مان هست؛

بیشتر و مخصوص تر.

دعای خاصه برای سلامتی بیماران و آرامش روح اموات؛

دعا برای عاقبت بخیری همه مان، پدرهایمان، مادرهایمان؛

فراموشمان نشود.

بیش از این وقتتان را نگیرم.

ملتمس دعا زیاد است و

فرصت دعا، اندک.

ما فقط همین چند روز عمر را فرصت داریم:

برای دعا و

برای تلاش که باز هم همان دعاست از نگاهی دیگر.

پس تلاش کنیم دعاگونه.

و دعا کنیم برای استمرار و اثر بخشی تلاشمان.

التماس دعا

 

۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۴۸ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
 
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر ز مطرب، که روى سوى صفا
 
*** 
همه در عید به صحرا و گلستان بروندمن سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
 
عید نوروز مبارک به غنى و درویشیار دلدار، ز بتخانه درى را بگشا
 
***
گر مرا ره به در پیر خرابات دهى
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
 
             
 
بوی نو شدن می آید. 
بوی دود آتش چهارشنبه سوری.
که اینجا از ابتدای اسفند، هرروزش چهارشنبه است و هر چهارشنبه اش، آخرین چهارشنبه ی سال!
 
بوی نو شدن می آید.
بوی غبارتکانی خانه هامان، عطر نشاط را در فضا پراکنده است.
خدا کند کینه تکانی دل ها فراموش نشود.
و خدا کند نو شدن را در سراسر سرزمین انسانیت، گسترش دهیم.
 
بوی نو شدن می آید.
 دو هفته هم کمتر مانده تا سال هم جامه ی جدید پوشد؛ باز سالی جدید، نامی جدید، شوری مضاعف.
خدا کند امسال با جهادی مضاعف، الگوی مصرف زمان خود را اصلاح کنیم.
و خداکند امسال سال ظهور باشد و عصر حضور.
 
اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۴۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وفات حضرت معصومه(س)


آسمان قم دوباره سوگوار

قلب های عاشقان هم بیقرار

چشم ها در التماس یک دعا:

تا که پایان یابد عصر انتظار

سالروز وفات حضرت

فاطمه معصومه(سلام الله علیها)

 بر دوستداران اهل بیت

تسلیت باد.

۱۲ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۵۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راست یا دروغ، می خواهمت آقا

غروب جمعه گذشت و غمی است نشسته بر دلم.

نه اینکه انگار دلتنگتان باشم آقا. نه اینکه انگار منتظرتان باشم آقا.

من که هیچ از شما نمی دانم؛ من که شما را نمی شناسم.

غمم بخاطر چیزهای دیگر است آقا جان.

غمگینم چون رزمنده ای، نوای بینوایی مادر شهید را فریاد زد و دلم لرزید.

غمگینم چون از "ننه علی"۱ گفتند و شرمندگی ام افزون شد.

من که حتی مادر شهدا را، مادر این سربازان بی نام و نشانت را، این فرزندان آسمانی ات را نمی شناسم؛ پس چگونه است که جمعه به جمعه، سنگ سیاه قلبم، زنگار نزدوده، شعر انتظار تو را می سراید؟

آقا ببخش که دروغ بوده زمزمه های انتظارم. اما تو که می دانی چقدر می خواهم اینها، راست ترین ادعایم باشد. پس ببخش و دروغم را حقیقت راستین زندگی و فلسفه ی زنده ماندنم قرار بده.

آقا ببخش اگر بغضم بخاطر تو نیست. اما تو میدانی چقدر ذوق دارم تا فقط به عشق تو بغض کنم. پس مرا بغضی عاشقانه و همیشگی، تا لحظه ی آمدنت، عطا کن.

آقا ببخش و بیا. بیا؛ اگر چه تاکنون از عمق وجود نخوانده ام دعای "عجّل" را. بیا؛ اگر چه هنوز در قرن ها شرمساری ات مانده ایم؛ مولا جان. آقا ببخش و فرزندانت را با کوله بار گناهشان از در توبه مران. 

ما توبه کنان آمده ایم و تو را به صفت تواب بودنت می خوانیم. ما توبه کاریم؛ بپذیرمان و بر پیشانی مان آنچنان مهر "غلام تو بودن" را بزن که در قیامت، سپیدی این نشان، سیاهی چهره مان را بپوشاند.

آقا بیا که دیری است در جهان، عدالت، برق ذوالفقار را می طلبد و نوای پر طنین "أنا المهدی" را.


۱-ننه علی که پرکشید و در آسمان ها، همسایه ی پسر شد، تازه فهمیدم او هم بوده است؛ تازه شنیدم بوی صفای اتاقکش را بر سر مزار پسرش. تازه فهمیدم مفهوم وفای مادر را به پسر، و شاید هم وفای پسر به مادر. نمی دانم شنیده بودی یا تو هم مثل من از غافلان بودی. مادری بود و تک پسری و دیگر هیچ. پسر که آسمانی شد، مادر، منزلی مناسب تر از اتاقکی کنار مزار آن جگر گوشه، نیافت. و اگر چه به اصرار دیگران، چند صباحی منزلگاهش، اندکی دورتر از مزار پسر، شد؛ اما فراق بین مادر و پسر که شدنی نیست. مادر هم پر کشید؛ دوباره یک مادر است و یک پسر و این بار تمام وسعت آسمان برایشان. خدایشان بیامرزد.

۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۱۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شود آیا، خدایا، که فجر با فرج مولا پایان پذیرد؟

دگر بگذشت شب از نیمه؛ اما

چشم من مشتاق و بیدار است.

دلم سرمست از عشق و

ز شوق دیدن ماه رخ معشوق، سرشار است.

و در سر، یک سره، رویای دیدار است.

سپاس، خدای را، هزاران بار؛ که بار دیگر نماز جمعه خواهیم گزارد به امامت امام عشق، و با اقتدا به اسوه ی صبر و ایثار، در این جمعه ی انتظار و در آغاز دهه ای که حکایت می کند از حماسه ی بهار...

و در این جمعه ها که سرد می آیند و خاموش می روند؛ آرزو دارم که خنکای بهار، گونه هامان را بنوازد و فجر امسال با آغاز فرج، پایان پذیرد. باشد که ربیع بهاری، بهار منتظران گردد.

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج

۱۳ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰