أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ‌ الّا و أنتم مسلمون

ای کسانی که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزگاری است، از خدا بپرهیزید؛ و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید. (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید.)
سوره آل عمران-آیه102


گزیده ای از تفسیر آیه با اقتباس و تصرف، از توضیحات قرآن حکیم : تقوای الهی همان حفظ خود از عذاب خداست که لازمه اش، اطاعت خاضعانه از دستورات الهی و شکر دربرابر نعمت های اوست. آنچه در این آیه بر عهده ی گروه مومنان، گذاشته شده است، بالاترین درجه ی تقوا،‌ حق تقواست؛ به معنای اطاعت محض و خضوع کامل در برابر دستورات الهی. در حدیث آمده است که جز اهل بیت پیامبر، هیچ کس (به طور کامل) به این آیه عمل نکرد... هنگامی که این آیه نازل شد، اصحاب به بی طاقتی خود در برابر حق تقوا اعتراف نموده و خداوند نیز با نزول آیه ی 16سوره تغابن، در حق مومنان تخفیفی قائل شدند و فرمودند: تا آنجا که توانایی دارید، تقوی پیشه کنید.

تا اینجا که حرفای بزرگان رو نوشتم، هیچی؛ حالا هم می خوام حرفای یه استادی رو بگم که البته واسه من یکی ایشون، خیلی بزرگن. انشاالله حرفاشون یه تلنگری واسه هممون باشه.

نمی دونم خوندی آیات مربوط به نذر هابیل و قابیل رو یا نه؟ اونجا که برادری که نذرش پذیرفته نشد شاکی شد و برادر دیگه خطاب بهش گفت: خدا نذر متقین رو می پذیره.

حالا جالب اینجاس، استادمون ما رو توجه داد به تاریخ اول خلقت. اون موقع، مصادیق بی تقوایی چیا بوده؟
اون موقع، نه چشم چرونی باب بوده؛ نه اختلاطی بوده اصلاً.
نه اینکه قابیل خان مثلاً اهل مسکرات و مخدرات بوده!
اصولاً خیلی از مصادیق بی تقوایی اون موقع یا وجود نداشته یا خلاصه کلاس قابیل خان بالاتر از این حرفا بوده.
پس چرا باید بهش عنوان متقی اطلاق نشه؟ چه کرده بوده مگه؟
تو داستانش فقط همین رو می خونیم: موقعی که گندم ها رو می چیده برای نذر بیاره، یه دوتادوتا چهارتا کرده، عین خیلی از ما که یه وقتا تو حساب کتابامون با خدا هم اینطور چرتکه میندازیم.
حساب کرده وقتی قراره آخرش اون نذر مقبول، سوزونده و به اصطلاح حیف و میل بشه؛ خب چرا بهترین گندم هام رو ببرم؟ همین. مصداق بی تقوایی اون روز قابیل خان میشه همین دیدگاه مادی گرایانه.
که وقتی داری با خدای خودت معامله می کنی، یه گوشه چشمی هم به منافع مادی خودت، داشته باشی. که حاضر نشی دار و ندارت رو بسپری به خودش و از ته دلت راضی نشی بهترین داراییات رو با خدا به معامله بشینی.
همینا. می بینی؟
خدایی چقدر از ما در این حد متقی هستیم؟

هربار که به این نکته فکر می کنم، با تموم وجودم حس می کنم که چقدر ما حقیریم واسه پرداختن به حق تقوا. و چقدر همون تقوای ابتدایی پرهیز از گناه و انجام واجبات، واسه ما هنوز یه درجه ی بالایی از تقوا به حساب میاد!

خلاصه که باید "هرچی می تونیم" متقی باشیم. این یعنی مدام حواسمون باشه که آیا میشه بیش از این هم بالاتر رفت یا نه. یادمون باشه، اگه بهشتی هم بشیم اما حسرت خور ظرفیت هایی که تو این دنیا پرش نکردیم؛ ممکنه دیگه لذت زیادی از خود بهشت هم نبریم ها! آخه حسرت، خودش اصلاً انگار جهنم روحه!
التماس دعا