سلام. اول اول اول، لازمه که ذوق و شوقمو کتمان نکنم و فریاد بزنم که عیدمون مبارک. فردا ولادت پیامبر اکرم(ص) هستش و امام جعفر صادق(ع). دو نور آسمونی که میان روی زمین؛ انگار که خورشیدی در دل شب؛ تا یه کم زمینیای زمین گیر و خاک آلود رو آسمونی و افلاکی کنن. حالا بماند که شب زده ها ناسپاس تر از این حرفا بودن و مث همیشه، قصد جون خورشید رو کردن تا نکنه یه وقت نورش چشما رو بزنه و خواب آلوده ها رو بیدار کنه. بماند. نمی خوام دوباره روضه بخونم.

فقط خدا کنه به شکرانه ی حال و هوای این روزامون، دو رکعت نماز شکر بخونیم و شده حتی دو دقیقه با اخلاص از خدا بخوایم تموم اسلام گرایان واقعی رو تو هرکجای دنیا، تو همین بهار پیروز عالم بکنه. پس دست به دعا برداریم برای سلامتی و پیروزی انقلابیون مسلمون تو هرکجای دنیا؛ خصوصاً واسه بحرین و بحرینی ها.

شور و حال عجیبی رو حتی تو فضای مجازی احساس می کنم. انگار این فقط در و دیوار شهر  نیس که آذین بندی شده و به استقبال جشن شکوهمند پیروزی حقیقت اسلام بر خط بطلان کفر و استبداد، رفته. حتی انگار این فقط دل هامون نیستن که به تب و تاب افتادن و روزشماری می کنن تا اون لحظه ی همیشه تاریخی از راه برسه و مشت ها بار دیگه گره کرده و هماهنگ بالا برن و جان ها و زبان ها همصدا شعارهایی رو فریاد بزنن که غریوش 33 ساله تو گوش همه ی ما پیچیده. همه پر از شعور، پر از یک شور انقلابی 33 ساله با همون شعارها و با همون اصول، همدل و همراه شدن؛ و چشم انتظارن واسه فرارسیدن روز حماسه، 22 بهمن.

به سفارش دوستی، دوباره به سایت همه ی ما سر زدم و حس و حال عجیبی بهم دست داد. ترجمان شور و حال خودم رو تو اون سایت دیدم. واقعاً چقدر این اسم برازنده اس واسه چنین سایت انقلابی: همه ی ما. شوری که این روزا تموم وجودمون رو فراگرفته؛ تو دونه دونه مطالبی که اونجا کار شده؛ تو دونه دونه اش، میشه حس کرد. و حس همراهی تازه آغاز میشه. همراه که باشی دیگه حتی مهم نیست با کدوم اعتقاد و مال کدوم شهری. همه ی ما یعنی حتی اون اقلیت های مذهبی که همیشه حضور حماسی و گسترده شون تو تموم عرصه های سیاسی و اجتماعی و... مایه ی افتخار ایران عزیزمون بوده. همه ی ما یعنی حتی اون جوون غیور ترک زبون آذربایجانی، اون بسیجی لر دلاور، اون آزاد اندیش اصفهانی و این حقیر تهرانی. همه ی ما ترجمان همراهی همه ی ایرانیان است. شاید هم همه ی جهانیان؛ چرا که شهید ادواردو آنیلی یادم داد: روح حق طلبی و ظلم ستیزی مرز جغرافیایی نمی شناسه.

الآن هم می خوام درسی رو که آموختم پس بدم:
از اصالتم اندکی خواهم نوشت؛ اصالتی که متأسفانه، زیاد از آن چیزی نمی دانم؛ من از هگمتانه، من از ارگ بم، آمدم. موقت، در این شهر، ساکن شدم.
انشالا تو پست بعدی کمی از برنامه های همدانیای عزیز و کرمانیای خوش مرام رو که واسه هرچه باشکوه تر برگزار کردن جشن پیروزی انقلاب تدارک دیدن، براتون میذارم.