شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

انتخاب اصلح 2

در بحث گذشته گفته شد که بحث انتخاب اصلح، دقت بیشتری را می طلبد و نباید ساده انگاشته شود. اگرچه سخن، در این باب، بسیار است اما آنچه در اینجا می آید؛ بیان کوتاه سه تذکری است که به نظر نویسنده، مهم تر بوده و در بحث انتخاب، بیشتر تأثیرگذار است:

1- اولین نکته ای که به دلیل اهمیت بالای آن، سخن بسیار هم از آن رفته، اما هنوز جای بسی تأسف است که در هنگامه ی تبلیغات، چندان توجهی به آن نمی شود. بحث از هزینه های گزافی که صرف شیوه های نادرست تبلیغاتی می شود؛ اسرافی که صورت می گیرد؛ سیاه نمایی ها، تخریب رقبا و... که بنا به آموزه های قرآنی مان، بسیار مذموم هستند، بحثی است که متأسفانه هنوز، از حد حرف و شعار، فراتر نرفته و در حوزه ی عمل، به راحتی، این منطق روشن قرآنی، نادیده گرفته می شود. یک سؤال مهم و در عین حال، بسیار ساده در اینجا مطرح است: چگونه می توان کاندیدایی را اصلح نامید؛ در حالی که حتی شیوه ی تبلیغاتی او در کلام وحی، بسیار مذمت شده است؟ و چگونه می توان امید بست به آینده ی مجلسی که کرسی نمایندگانش را چنین اصلح هایی اخذ کرده باشند؟

2- نکته ی دوم، بحث نگاه به گذشته هاست. همانگونه که ملت فهیم نیز به خوبی آگاهند، مجلس شورای اسلامی، نیز چون بسیاری از نهادهای دیگر طی دوره های گذشته، فراز و نشیب هایی داشته و قطعاً در هر دوره ای، بوده اند نمایندگانی که پس از نشستن بر کرسی های گرم و نرم مجلس، شعارهایشان را به فراموشی سپرده و عملکردی گاهاً متناقض با شعارهای تبلیغاتی شان از خود نشان داده اند. نیازی به توضیح ندارد که مسائلی از این دست، احساس تلخ دلسردی و ناامیدی را نسبت به آینده ی انتخابات مجلس، القا می نماید. و این ناخودآگاه از شور و نشاط انتخاباتی می کاهد. اگرچه این احساس را با تمسک به مضمون این مثل می توان زدود که گناه پدر را به پای پسر، نوشتن، دور از منطق می نماید؛ اما در هر حال، این یکی از چالش هایی است که خاصه، انتخابات مجلس، با آن روبروست.
بنابراین، از یک سو، نمایندگان منتخب مردم، باید بیش از پیش هشیار بوده و با تقوایی روز افزون، خود را در برابر خدا و مردم، مسئول دانسته و با پرهیز از اشتباهات گذشتگان، به اعتبار بهارستانی ها بیفزایند و بارقه های امید را در قلب ملت، روشن نگاه دارند.
از سوی دیگر، وجود چنین چالش هایی که مستقیماً اعتبار مجلس را هدف گرفته است، اهمیت و ظرافت بحث انتخاب اصلح را دوچندان می کند. مردم بصیر، باید در رابطه با شناخت و انتخاب کاندیدای اصلح، تدقیق، تحقیق، ظریف نگری و حساسیت بیشتر به اصول اسلام و اصول انقلاب، داشته و هم چنین با افراد صاحب نظر، آگاه، جریان شناس و درعین حال معتمد و دلسوز، مشورت نموده و سرانجام با توکل بر خدا، به کاندیدایی رأی دهند که اصلح، به معنای واقعی کلمه باشد.
در این رابطه، ذکر این نکته هم لازم می نماید که یکی از اشتباهات مرسوم رأی دهندگان، در دوره های پیشین، در واقع غفلت از این اصل مهم بوده است که "پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد". چرا که، پیش تر، وجود رابطه ی خانوادگی شخص کاندیدا، با شهدا و بزرگان نظام در انتخاب او به عنوان اصلح یک معیار قلمداد می شده است. که به حمد الله، در این دوره، دیگر شاهد چنین اشتباهاتی نخواهیم بود.

3-نکته ی سوم، اگر چه یک برداشت و دیدگاه سلیقه ای به حساب آید، اما به عقیده ی نویسنده نکته ای است که شاید، کمتر کسی به آن پرداخته است؛ حال آنکه این امر نیز در بحث انتخاب اصلح، می تواند بسیار اثرگذار باشد.
همانگونه که تاکنون شاهد آن بوده ایم، فرآیند انتخابات در کشور ما، تا حدودی به صورت لیستی برگزار می شود. توضیح بیشتر آنکه احزاب، با معرفی فهرستی از کاندیداهای مورد تأیید خود، اینگونه به طرفداران خود القا می کنند، که در روز انتخابات، به لیست ارائه شده توسط آنها رأی دهند. این چنین شیوه ای، مورد تأیید برخی از صاحب نظران عرصه ی سیاست نبوده و حتی امام خمینی(ره)، نیز به انتقاد از این شیوه پرداخته اند. مضمون سخنان امام بزرگوارمان، آنچنان که در صحیفه ی نور، جلد هفدهم آمده است؛ دربردارنده ی این مهم است که اگرچه معرفی افراد، به عنوان اصلح، با شیوه های تخصصی، انجام گرفته باشد؛ اما باز هم این الزامی برای عامه ی مردم نیست که تشخیص خویش را کنار گذاشته و به لیست ارائه شده ی حزب مورد نظرشان، رأی دهند.
گذشته از این نکته که گاهاً شاهد گزینش های غیر تخصصی نیز در ارائه ی لیست ها هستیم، اما در برخورد با این شیوه، همیشه این سؤال مطرح است که چه تضمینی وجود دارد، تمام افرادی که نامشان در لیست یک حزب مشخص، آمده اند؛ به حقیقت صالح ترین ها بوده و حتی از میان کاندیداهای مستقل، هیچ فردی را نتوان یافت که از برخی افراد معرفی شده توسط آن حزب، شایسته تر باشند؟ این سؤال و سؤالاتی از این دست، انتخاب به شیوه ی لیستی را زیر سؤال برده و به خوبی نشان می دهد که نمی توان تنها به لیست ها اکتفا نمود. بلکه باید با تمسک به شیوه های صحیح شناخت، از طریق منابع آگاه، نسبت به انتخاب اصلح، اقدام نمود.

و ان شاءالله که حضور فراوان ملت بصیر ایران، پای صندوق های رأی، به انتخاب شایسته ترین نمایندگان، و حقیقتاً شایسته ترین آنها، می انجامد و خشم دشمنان قسم خورده ی مان را بیشتر از پیش، بر می انگیزد.

۰۷ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۱۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لیست خرید امام صادق(ع)

این مطلب را وبلاگ گفتگوی دوستانه کار کرده که با توجه به حال و هوای این روزها، دربردارنده ی تذکر بسیار مهمی برای ما و بهارستانی های آینده است. باشد که انشاالله، منتخبین حماسه ی ۱۲ اسفند، درس عبرت از تاریخ بگیرند و تکرارش نکنند:

در صفحه 326 کتاب رجال کشّی که از مهم‌ترین منابع رجالی ماست، آمده که :
 
أنّ عدّتاً مِن اهل الکوفة کَتَبوا إلی الصّادق علیه السلام فقالوا انّ المُفضّل یجالس الشّتار و اصحابَ الحَمام.
عده‌ای نامه نوشتند به امام صادق(ع) و گفتند که مفضل با لات و لوت‌ها و کفتربازها می‌چرخد.
 شما نامه‌ای به مفضل بنویس تا خودش را جمع و جور کند.
بالاخره برای تیپ علما و اصحاب شما این جریان خوب نیست.

حضرت نامه نوشتند و سرش را هم مهر و موم کردند و گفتند این را به دست مفضل برسانید.
امام نامه را به دست یک سری از بزرگان اصحاب دادند تا به مفضل برسانند.
آنها می‌روند کوفه نامه را می‌دهند به مفضل.
او نیز نامه امام را باز می‌کند و جلوی بقیه شروع می‌کند به خواندن.
امام فرموده بودند بسم الله الرّحمن الرّحیم، این لیست خرید من است. بخر و بیاور.
اینها تعجب می‌کنند که این چه نامه‌ایست. صورت مسئله چه بود و این نامه چیست. نامه را می‌چرخانند

 دارَ الکتاب إلی الکُل.
همه می‌بینند که لیست خرید است.
و لم یذکُر قلیلاً و لاکثیراً بِما قالوا فیه.
 امام چیزی از بحثی که مفضل با کفتربازها می‌چرخد نیاورده است.
مفضل به این‌ها می‌گوید به هر حال امام لیست خرید داده چه کار می‌کنید؟(کمک می کنید تا تهیه کنیم؟)

می‌گویند که خوب این پول زیادی می‌خواهد.
هذا مالُ العَظیم حتی ننظر و نجمع و نَحمِل الیک و لم نُدرک الا نراک بعد نَنظُر فی ذلک.
خلاصه‌ اینکه ما اول باید برویم یک سری کمیسیون‌های اقتصادی تشکیل دهیم و مطلب را بررسی کنیم.

جلساتی با هم می‌گذاریم و نتیجه جلسات را به تو می‌گوییم.
بعداً بررسی می‌کنیم که این صورت خرید امام را چه طور بخریم.
می‌گویند می‌رویم مدینه یک سری جلساتی می‌گذاریم و می‌آییم. این را می‌گویند و می‌روند.
و أرادوا الانصراف
همین که می‌خواهند بروند مفضل می‌گوید : نه! ناهار را باشید و بعد بروید.
 فَحَبسهم لغذائِه و وجّه المفضل الی اصحابه الذین سَعَوا بهم.
بعد مفضل می‌رود همان قومی که به آنها سعایت شد،
همان کفتربازها را می‌آورد،

فجائوا فقرأ علیهم کتابَ ابی‌عبدالله علیه السلام.
برای آنها نامه امام را می‌خواند و می‌گوید امام نامه نوشته است
این نامه امامتان است، چه کار می‌کنید؟
می‌روند و هنوز غذای آن مهمان‌ها تمام نشده برمی‌گردند و پول‌ها را جلوی مفضل و این‌ها می‌ریزند.
قبلَ أن یَفرُقَ هولاءِ من الغذات. فقال لهم المفضل تأمرونی ان اطرُدَ هولاء مِن عندی؟
 
مفضل می گوید :
شما می‌گویید من اینها را از دور خودم برانم!!!؟
تَظُنون ان الله تعالی یحتاج الی صلاتِکم و صومِکم.
گمانتان بر این است که خدا محتاج نماز و روزه شماست؟
کار امام را راه بیندازید.


پــی نوشت : از این کفتر بازها و لات و لوت ها و از این خواصی که باید برای یاری امامشان مصلحت اندیشی کنند در این روزگار هم زیادند ...

۰۷ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهاد انتخاباتی

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

یا مقلّب القلوب و الأبصار،

 یا مدبّر اللّیل و النّهار،

 یا محوّل الحول و الأحوال،

 حوّل حالنا الی احسن الحال.


سال جهاد اقتصادی تمام شد؛

جهادی نکردیم؛

فقط کوله بار تنبلی هایمان را سنگین تر کردیم؛

می بینی آقا؟

ببخش ما را،

باز هم دعوتت را لبیک نگفتیم.

اما، نه!

هنوز تا پایان راه، اندک فرصتی باقی است؛

همهمه ی انتخاباتی است؛

هر شب، به شوق شکوه حضور، به عشق مردم بصیر،

فقط چند خط نوشتن که کار سختی نیست؛

از همین، مثقال ذره ها غافل نشویم؛

شاید،

نام ما را نیز در جریده ی جهادگران انتخاباتی ثبت کنند.

التماس دعا.

۰۷ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انتخاب اصلح 1

باز هم انتخاباتی در پیش است و احزاب، فعالیت های جدی خود را با شور خاصی، آغاز نموده اند. تمام شهر، میدانی را می ماند؛ که در جای جای آن، سنگرهای تبلیغاتی احزاب را می بینی. رقابتی در جریان است؛ که هرچه سالم تر به پیش برود؛ شور انتخاباتی را بالاتر خواهد برد و تضمینی دیگر بر مشارکت حداکثری خواهد بود. این رایحه ی خوش دموکراسی است که در چارچوب خط قرمزهای نظام، هر نظری حتی نظر شدیدترین مخالفان حکومت نیز، شنیدنی است و هر حزبی، حتی منتقدترین، نیز، رسمی. من که می اندیشم، تئوری دموکراسی را باید بر اساس عملکرد نظام اسلامی ایران، از نو بنویسیم. 

نمی شود چنین نعمت های بزرگی را نظاره گر بود و حق شکر را به جای نیاورد. شکر، هم که فقط زبانی نمی شود. باید با تمام وجود، شاکر بود. از بزرگی شنیدم شکرگزاری، متضمن مفهوم نگرانی و احساس مسئولیت است. وقتی خداوند نعمتی را ارزانی مان می دارد، باید بدانیم که با این نعمت، اکنون بار مسئولیتمان سنگین تر است و این باید نگرانمان کند که نکند از مسئولیتمان، غافل شویم؟

پس از به ثمر نشستن نهال انقلاب، بزرگترین نعمت خداوند متعال، به تمام جهانیان، بالطبع، بزرگترین شکرها و بیشترین مسئولیت ها نیز بر عهده ی تک تک ما قرار گرفته است. این نهال، امروز سروی راست قامت، شده است که با یاری امام زمان(عج)، سخت ترین طوفان ها نیز تکانش نخواهد داد. این بالندگی روز افزون، بار مسئولیت را برای همه ی ما خطیرتر نیز نموده است. این درخت، با خورشید پشت ابر، میثاق ازلی بسته است. و ما تشنه ی خورشیدیم؛ پس وظیفه ای جز صیانت از این درخت تنومند، با جان و مال و آبروی خویش برایمان متصور نیست.

شاید تشخیص مصادیق گوناگون این مسئولیت خطیر، برایمان دشوار آید؛ که در اینجا، ولایت، نقش آفرینی می کند و با رهنمودهایش، ملت متحیر را  بر سر چندراهی ها، به سلامت به مقصد می رساند. به لطف خدا، این روزها، سخنان ولی را همه شنیده ایم و وظایفمان را مشخصاً می دانیم:

وظیفه مان، مشارکت حداکثری است. وظیفه مان، انتخاب کاندیدای اصلح بر مبنای اصول انقلاب و اصول نظام است. وظیفه مان، تسلیم در برابر قانون است و پیگیری انتقادات و اعتراضات، از طریق مجاری قانونی.

ما تسلیم امر رهبریم و در انجام وظیفه، بنای کوتاهی کردن نداریم. انشاالله با حضور حداکثری خود، پای برگه ی عزت و اقتدار خود و سربلندی نظاممان را انگشت می زنیم. نتایج سالم ترین انتخابات دنیا را نیز احترام می گذاریم و قانون را تنها وسیله ی پیگیری مطالباتمان، قرار می دهیم. اما انتخاب اصلح، این را ساده مپنداریم. ما اصول را می دانیم اما اطمینان یافتن از اینکه فی المثل در تهران، در بین ۵۵۵ نفر، تنها فهرست انتخابی ما، حقیقتاً برترین ها هستند؛ اندکی بیشتر، تأمل می طلبد.

انشاالله در پست آینده اندکی به تحلیل این مسأله، از نظرگاه خود، خواهم پرداخت.

۰۶ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من که رأی می دم؛ به اصلح، به صلاح کشورم...

سلام. چندوقت پیش، عالی پیام(هالو) -که البته من تخلص هاپو رو واسش بهتر میدونم- طنزی در تحریم انتخابات سرود که به حقیقت، به هاپ هاپ هاپوی رو به موت می مونه. شعرش، که نه، معرش، نه وزنی داشت؛ نه آهنگی! و اصلاً ارزش جواب نداشت. واسه همین، خیلی بهش نپرداختم. فقط کمی از حرف دلم رو زدم؛ همین.

جون تو، من که می گم شعرات همش کپک زده!
واسه شاعرای طنزمون که این خیلی بده!
یه دونه هاپو رو بینشون، بگن سرآمده؟؟؟؟
هاپو الفرار؛ یه لولو به سراغت، اومده!

باشه، پای صندوقا نیا. باشه، تو رأی نده.
ولی بعد سوسه نیای بگی بازم تقلبه؟؟؟؟
شر و ورهات، هاپ هاپی از هاپوی عروس شده!!!!
این وسط کی پارس هاپوی عروس رو گوش میده؟

جواز فیلم تو صادر نمیشه مگر که ما،
بمیریم و رد بشین از روی نعش ما، شما.
دختر و پسر، تو ایران نباید با هم باشن!
نمیشه بشینن و نوار ساسی گوش بدن!

باشه، پای صندوقا نیا. باشه، تو رأی نده.
ولی بعد سوسه نیای بگی بازم تقلبه؟؟؟؟
شر و ورهات، هاپ هاپی از هاپوی عروس شده!!!!
این وسط کی پارس هاپوی عروس رو گوش میده؟

می دونی؟ کتاب هاپو رو نمیشه چاپ کنن؛
اگه حتی صدتا مثل تو، با هم، هاپ هاپ کنن.
مترو، خالی یا که پر، تاکسی، گرون یا مفتکی،
ایران ما عزیزه؛ کور بشه چشم تو یکی!

باشه، پای صندوقا نیا. باشه، تو رأی نده.
ولی بعد سوسه نیای بگی بازم تقلبه؟؟؟؟
شر و ورهات، هاپ هاپی از هاپوی عروس شده!!!!
این وسط کی پارس هاپوی عروس رو گوش میده؟

اگه حتی ساندیسای خودمون رو بگیرن،
اگه حتی گوشت و مرغ و سبزی مون رو بگیرن،
من که رأی می دم به اصلح، به صلاح کشورم.
من که رأی می دم تا سیلی بزنم به دشمنم.

باشه، پای صندوقا نیا. باشه، تو رأی نده.
ولی بعد سوسه نیای بگی بازم تقلبه؟؟؟؟
شر و ورهات، هاپ هاپی از هاپوی عروس شده!!!!
این وسط کی پارس هاپوی عروس رو گوش میده؟

۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راست یا دروغ، می خواهمت آقا

غروب جمعه گذشت و غمی است نشسته بر دلم.

نه اینکه انگار دلتنگتان باشم آقا. نه اینکه انگار منتظرتان باشم آقا.

من که هیچ از شما نمی دانم؛ من که شما را نمی شناسم.

غمم بخاطر چیزهای دیگر است آقا جان.

غمگینم چون رزمنده ای، نوای بینوایی مادر شهید را فریاد زد و دلم لرزید.

غمگینم چون از "ننه علی"۱ گفتند و شرمندگی ام افزون شد.

من که حتی مادر شهدا را، مادر این سربازان بی نام و نشانت را، این فرزندان آسمانی ات را نمی شناسم؛ پس چگونه است که جمعه به جمعه، سنگ سیاه قلبم، زنگار نزدوده، شعر انتظار تو را می سراید؟

آقا ببخش که دروغ بوده زمزمه های انتظارم. اما تو که می دانی چقدر می خواهم اینها، راست ترین ادعایم باشد. پس ببخش و دروغم را حقیقت راستین زندگی و فلسفه ی زنده ماندنم قرار بده.

آقا ببخش اگر بغضم بخاطر تو نیست. اما تو میدانی چقدر ذوق دارم تا فقط به عشق تو بغض کنم. پس مرا بغضی عاشقانه و همیشگی، تا لحظه ی آمدنت، عطا کن.

آقا ببخش و بیا. بیا؛ اگر چه تاکنون از عمق وجود نخوانده ام دعای "عجّل" را. بیا؛ اگر چه هنوز در قرن ها شرمساری ات مانده ایم؛ مولا جان. آقا ببخش و فرزندانت را با کوله بار گناهشان از در توبه مران. 

ما توبه کنان آمده ایم و تو را به صفت تواب بودنت می خوانیم. ما توبه کاریم؛ بپذیرمان و بر پیشانی مان آنچنان مهر "غلام تو بودن" را بزن که در قیامت، سپیدی این نشان، سیاهی چهره مان را بپوشاند.

آقا بیا که دیری است در جهان، عدالت، برق ذوالفقار را می طلبد و نوای پر طنین "أنا المهدی" را.


۱-ننه علی که پرکشید و در آسمان ها، همسایه ی پسر شد، تازه فهمیدم او هم بوده است؛ تازه شنیدم بوی صفای اتاقکش را بر سر مزار پسرش. تازه فهمیدم مفهوم وفای مادر را به پسر، و شاید هم وفای پسر به مادر. نمی دانم شنیده بودی یا تو هم مثل من از غافلان بودی. مادری بود و تک پسری و دیگر هیچ. پسر که آسمانی شد، مادر، منزلی مناسب تر از اتاقکی کنار مزار آن جگر گوشه، نیافت. و اگر چه به اصرار دیگران، چند صباحی منزلگاهش، اندکی دورتر از مزار پسر، شد؛ اما فراق بین مادر و پسر که شدنی نیست. مادر هم پر کشید؛ دوباره یک مادر است و یک پسر و این بار تمام وسعت آسمان برایشان. خدایشان بیامرزد.

۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۱۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رأی اولی ها

اول، سلام به همه ی اونا که بار اولشونه رأی می دن و شناسنامشونو ممهور می کنن، و دوم، سلام به همه ی اونا که بار اولشونه نماینده مجلسشون رو انتخاب می کنن و سوم هم سلام بر همه، همه ی ما و همه ی شما.

واقعاً خوش به حال همه ی شما که طعم واقعی رأی اولی بودن رو می چشین و لذت واقعیشو احساس می کنین. یادی  از ما هم بکنین.

من که هیچ وقت نتونستم واقعاً حس و حال یه رأی اولی رو داشته باشم؛ چون خیلی قبل تر از رسیدن به سن قانونی، از ذوق زیادیم، غیر رسمی رأی می دادم! اصلاً یکی از انگیزه هام واسه بزرگ شدن همین بود که صفحه ی آخر شناسنامم پر بشه از مهرای جورواجور انتخاباتی! و بخاطر حجم بالای آرای غیر رسمیم، الآن حتی یادم نمیاد واسه انتخابات مجلس، رأی دومی ام یا رأی سومی؟! اما اینکه مهم نیس. مهم اینه که هر چی می گذره شکر خدا، ذوق و شوق و شور و هیجانم، تو ایام انتخابات، دوره به دوره، کمتر که نمیشه هیچ؛ بیشتر هم میشه.

 

یه خاطره واستون بگم شاید جالب باشه واستون. اون موقعا که شهرستان بودیم و خب شهرستانام که معمولاً فقط یکی دو نفر رو میشه انتخاب کرد؛ یادمه یه بار کاندیدای مورد نظر خونواده ی ما، رأی نیوورد؛ اون موقع، خیلی کم سن و سال بودم؛ اما رسمی یا غیر رسمی، بالاخره رأی داده بودم و حتی کمی تو ذوقم هم خورد. اما بعدش، وقتی به نتیجه ی کار نگاه کردم، خب وظیفمو انجام داده بودم؛ نیتم انتخاب اصلح بوده، و خب اینو از بزرگانمون می دونیم که، وقتی نیت، درست باشه، اجر کار، پیش خدا محفوظه. از اون طرف، نتیجه ی دنیایی شم هرچی نیگا می کردم؛ چیز بدی نبود که هیچ، قشنگی بود و قشنگی؛ شور بود و هیجان؛ حماسه بود و احساس و شعور؛ و غرور بود و غرور که با دیدن این قشنگیا در من آفریده میشد.

غرور داشتن یه دموکراسی واقعی اونم تو روز روشن انتخابات؛ و غرور داشتن یه شعور بالای سیاسی، به وسعت یک شهر. شعوری که باعث میشه حتی من هم با وجود سن و سال کم، باز با درک بالایی اینو بپذیرم که شاید اصلح از نظر هم شهری من، واسه آبادانی شهر و کشورم، صالح تر باشه از اون شخص اصلح مد نظر من.

چقدر زیباس این احترام واقعی که به نظر همسایه، به نظر هم شهری، به نظر هموطن می ذاریم! قطعاً یکی از راز و رمزای بالا بودن سطح مشارکت اجتماعی و حماسه آفرینیای حیرت آفرین ایرانیای عزیز، تو هر انتخاباتی، همین درک و شعور بالای مردمه؛ که ایرانی غیور، سراپا شعوره؛ سراپا شعور.

۰۵ اسفند ۹۰ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این سخن روز است؛ بشنو 2

همانطور که در بخش قبل، گفته شد، ملاک اصلی در تعریف توسعه، عدالت است. اگرچه قداست مفهوم این واژه را فطرت هر انسانی به نیکی درک می کند؛ اما بهرحال تا زمانی که این مفهوم، آنگونه که باید تعریف نشود نمی توان از آن در ارزیابی ها به درستی بهره جست. در این بخش، سعی بر آن است که، گوشه ای از مفهوم عدالت از منظر کلام امام علی(ع) مورد بررسی قرار گیرد.

نامه ۵۳(خطاب به مالک اشتر به هنگام انتصاب ایشان برای فرمانداری مصر): ... با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن. که اگر چنین نکنی ستم رواداشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه که بازگردد، یا توبه کند، و چیزی چون ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک تر نمی سازد، که خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است.

دوست داشتنى ‏ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ‏ترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم گسترده‏ ترین باشد، که همانا خشم عمومى مردم، خشنودى خواص (نزدیکان) را از بین مى‏ برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى‏ اثر مى ‏کند. خواصّ جامعه، همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مى ‏کنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى ‏تر، و در خواسته‏ هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش‏ ها کم سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته‏ ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم استقامت‏تر مى ‏باشند. در صورتى که ستون‏ هاى استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهاى ذخیره دفاعى، عموم مردم مى ‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.

حکمت۴۷۶: عدالت را بگستران و از ستمکاری پرهیز کن، که ستم، رعیت را به آوارگی کشاند و بیدادگری به مبارزه و شمشیر می انجامد.

امام(ع) با این چنین عباراتی، به بحث در باب ضرورت عدالت در جامعه پرداخته و آثار اجرا یا عدم اجرای آن را در جامعه مورد بررسی قرار داده اند. اندک تأملی در این جملات، خواص و حاکمان هر جامعه ای را در بسلامت اداره کردن آن جامعه، بسیار یاری می رساند.

خطبه ۱۲۶: ... و آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر، پایدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین، فراوان می گردد، و راه گسترده ی سنت پیامبر(ص) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری های دل فراوان شود. ...

همانگونه که در این خطبه، بیان شده است، با مخدوش شدن رکن عدالت در جامعه، دیگر نمی توان چندان به اعتلای ارزش های دینی و اخلاقی در جامعه امید بست. این مهم نیز، ضرورت اجرای عدالت در جامعه را به خصوص برای کشوری چون ایران اسلامی، که از دیرباز ملتی مذهبی و خداپرست داشته است، روشن می سازد.

خطبه ۲۲۴: سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش، که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود، و در خاک، زمانی طولانی اقامت می کند؟

به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد. چون گفته‏های او را گوش فرادادم پنداشت که دین خود را به او واگذار می‏کنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمی‏دارم، روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد ونزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، ای عقیل: گریه‏کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می‏نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخی می‏خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچیز می‏نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد، و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! به او گفتم، هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (ص) حرام است، گفت: نه، زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.

گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده‎، یا جن زده شدی؟ یا هذیان می‌گویی؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه‌ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است! علی را با نعمت‌‌های فناپذیر و لذت‌های ناپایدار چه کار؟!. به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش‌ها، و از او یاری می جوییم.

در خطبه ی فوق، مصادیق عدالت اجتماعی و ظرافت موضوع، به خوبی بیان شده است؛ تنها همین خطبه کافیست تا هر عقل سلیمی به پوچی فلسفه ی باج، رشوه، ملاحظات خویشاوندی و... در اداره ی امور، حکم داده و عدالت اجتماعی را به معنای واقعی کلمه با رعایت چنین اصولی برای آحاد ملت، پیاده کند.

خطبه ۱۲۶: آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره ی امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونه ای مساوی در میان مردم تقسیم می کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی و اسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده ی آن را بالا برد، اما در آخرت، پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامی اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است. کسی مالش را در راهی که خدا اجازه نفرمود مصرف کرد و به غیر اهل آن نپرداخت، جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستی آنها ار متوجه دیگری ساخت. پس اگر روزی بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهد بود. 

در این خطبه، عدالت، به عنوان خط قرمزی برای امور بیان شده است. مولایمان، حتی برای شکست دشمن خدا و دشمن حق، حاضر نمی شوند در حق امت اسلامی اجحافی صورت داده و مالی را به ناحق به غیر اهل آن بدهند.

خطبه ۱۵: به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازگردانم، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت، گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.

آنچه از این خطبه بر می آید، قاطعیت و دقت در اجرای عدالت است؛ چرا که با اهمال کاری و مسامحه، عدالت واقعی در متن جامعه اجرا نمی شود.

 جان کلام مولا را می توان خلاصه شده در حکمت پایین دریافت؛ آنجا که با مقایسه ای میان عدل و بخشش، سیمای عدل را با عباراتی موجز، به تصویر می کشند:

حکمت۴۳۷: عدالت، هرچیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش، آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.

براستی اجرای عدالت، استعدادها را به خوبی شناسایی نموده و با ایجاد فرصت های متناسب با استعدادها برای آحاد ملت، بستر لازم را برای رشد آنها فراهم می آورد. با برداشته شدن تبعیض، نشاط در جامعه، به طور فزاینده ای رشد کرده و پیشرفت مادی و معنوی افراد و جامعه، توأمان، در سایه سار تحقق عدالت اجتماعی ممکن می شود.

۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۴۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نماینده ی من

اسامی نامزدها اعلام شد؛

اما،

این روزها،

صدای من آرام است.

هیچ کس نمی شنود مرا.

شاید حتی هیچ نامزدی، صدای مرا نخواهد که در بهارستان، فریاد بزند.

اما من ایرانی ام. یک جوان پر شور.

من ایرانی ام. یک مسلمان باشعور.

رأی می دهم حتی اگر هیچ نامزدی، نماینده ی اندیشه های من نباشد.

اصلح، همان هایند که رهبرم می گوید.

نه آنها که من می گویم.

گاهی به سرم می زند که در برگه فقط این را بنویسم:

"من هم همان ها که رهبرم نوشت..."

۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۲۸ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این سخن روز است؛ بشنو. پشیمان نمی شوی1

این روزا بازار انتخابات داغ داغه. از فردام که مهلت تبلیغات یک هفته ای کاندیداها شروع میشه و دیگه باید رو در و دیوار و سقف و کف شهر، عکس باشه و تراکت و بروشور در معرفی کاندیداها و درشت نویسی شعارهای تبلیغاتی شون و ارائه کارنامه عملکرد اشخاصی که انشالا قراره نماینده های شهرشون باشن تو میدون بهارستان. شور و حال عجیبیه؛ جمعش که می کنی با شعور ایرانی؛ دیگه غوغا به پا می کنه. انشالا امسال پرشورترین انتخابات رو خواهیم داشت و حماسی ترین حضور در صحنه رو با همون همت و بصیرت همیشگی، رقم خواهیم زد. و دوباره کمر دشمن بدخواه خودمون رو خواهیم شکست.

یه نکته ای رو می خوام بهش بپردازم که جزء اصول اساسی نظام اسلامیه. و چه تو شعارایی که این روزا خواهیم شنید و چه تو قضاوتای بعدیمون از اهالی بهارستان، باید درنظر داشته باشیمش. وگرنه هر کسی که از این نکته غافل بشه، یقیناً تو همون چاهی گرفتار میشه که نظام لیبرالی غرب این روزا داره توش دست و پا می زنه.

جدیت موضوع، جدیت در پردازش رو هم می طلبه. پس از اینکه ناگهان در شیوه ی نگارش تغییر ایجاد میشه عذر می خوام.

ادامه مطلب...
۰۳ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درد عشق

بمیرم من، ز درد عشق و غرق خون، بمیرم من

ز داغ لاله ای گلگون کفن، گلگون بمیـــــرم من


یاد مرگ زیباست؛ آن هم اگر یاد مرگی باعزّت، یاد شهادت باشد.

یاد مرگ، بیدار نگاهت می دارد و قلبت را زنده می سازد.

یاد شهادت، یاد زیباترین مرگ هاست؛ یاد کبوترانه رفتن ها، یاد عاشقانه زیستن هاست.

یاد کبوتران در پرواز، طرحی از عشق را با ترکیب سرخی خون و آبی آسمان، در قلبت قلم می زند.


اما این روزها، فضا پُر نیست از عطر یادشان؛ از هُرم نگاهشان.

نمی دانم چرا این روزها، فقط شعارشان را از همه جا می شنوم. حرفت را که می شنوند، بی حوصله انگار، فقط سر تکان می دهند و می گویند: بله. صحیح است؛ حق با شماست!!!! یعنی که انگار بس است؛ امروزه روز، هنگامه ی صحبت از چیزهای دیگر است؛ اینگونه سخن کردن ها، دیگر، از مد افتاده است.

کسی را ندیدم جز معدود نفرات، که با نشاط، در جواب بگوید: بله؛ و بلافاصله هیجان، حجم صدایش را پُر کند تا اینگونه ادامه دهد: حالا بشنو از من؛ شهیدی را می شناختم چنین و چنان...

آری، هستند کسانی که هنوز امید بسته اند به انتهای این راه؛ و می نویسند اما خسته می نویسند؛ بی حوصله می نویسند؛ قلمشان را خوب نمی تراشند و خوب نمی پردازند؛ حساب صبر مخاطب را چرتکه نمی اندازند. و این جماعت مخاطبان بی حوصله، معلوم است که سراغی ازشان نمی گیرند.

هستند کسانی که بهتر می نویسند اما انگار در شب عملیات، گیر کرده باشند؛ صدایشان زمزمه ای کوتاه است؛ بُرد صدایشان مسافتی تا نزدیک ترین مخاطب را به زحمت می پیماید؛ نوشته هایشان از بس که ریز و دورافتاده است؛ کسی نمی بیندشان.

و صد البته در این میان، هستند کسانی که زیبا، با قلمی شیوا، و صدایی رسا، می نویسند از نور عشقی که بر قلب شهدا تابید و سوی چشمانشان شد و چراغ راهشان. می نویسند و ما دورافتادگان از قافله ی یاران را چنان با قلمشان به وجد می آورند که دیگر نمی توانی جز طلب شهادت را شاه نشین خانه ی آرزوهایت کنی. هستند اینها؛ اما کم هستند.

نمی دانم کم بوده اند‌ یا کم شده اند؛ هر چه هست کم هستند.

این اصلاً برای من زیبا نیست که آنها کم شوند و ما سکوت کنیم. سکوت در برابر چه؟ کم شدن یاد نام نامی و مرام امامی شهدا؟ آن هم در وسط میدان مبارزه برای حفظ ارزش ها؟ در حضور دشمنی نامرد که در گوشه گوشه ی این میدان در کمین غفلت و سکوتمان دربرابر ضدارزش ها نشسته؟

دیگر، می نویسم. هر چه می دانم، می خوانم، می فهمم؛ دیگر می نویسم. تو هم بنویس. بگذار تا من و تو این میدان را خالی نگذاریم؛ اکنون که هنوز قلم به دستان دروازه های بهشت، فرصتی دوباره نیافته اند تا غوغا به پا کنند. بگذار نام ما نیز در زمره ی آنان ثبت شود که نیتشان احیای نام شهداست و کارشان، البته با شرمساری، نوشتن از مرام شهدا.

التماس دعا

۰۱ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۰۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چهلمین روز پرواز دو پرنده ی سبکبال

رهبر معظم انقلاب در جمع خانواده ی شهید قشقایی(هم سفر پرواز شهید احمدی روشن):

این جوانان عزیز و فداکار

مانند ستاره هایی هستند

 که هر کدامشان

 در آسمان پیروزی ملت بزرگ ایران می درخشند.


گفتنی است مراسم چهلم شهید احمدی روشن، امروز، در دانشگاه علم و صنعت با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین محمد محمدیان رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، غلامعلی حداد عادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، حسین قدیانی رئیس بسیج دانشجویی، جبل عاملی رئیس دانشگاه علم و صنعت و جمعی از استادان و دانشجویان این دانشگاه برگزار شد.

امید است که ما نیز با این سبکبالان سبکبار محشور شویم.

برای شادی روح شهدا، صلوات. 

۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۱۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نور خداست؛ این، که خاموش نمی شود!

نطق پیش از دستور!
یادمه تو مسیر که بودم یکی از هم مسیریا از این پست های انس با قرآن تعریف کرد و نوشت، حیفه تعطیل بشه؛ بعد از اون، عملاً تعطیل شد! یعنی خیلی دنبالش بودم که یه پست انس با قرآن بذارم ولی خب سعادتی می خواست که من نداشتم؛ خدا رو شکر امروز فرصتش دست داد و بهانه اش. انشالا که سعادتش رو هم در حد همین یه پست پیدا کرده باشم.

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

یریدون أن یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی الله إلّا أن یُتّم نوره و لو کره الکافرون

هوالّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون

آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخوشنود باشند.

او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.

(سوره توبه-آیات۳۲ و ۳۳)

مضمون این دو آیه تو آیات ۸ و ۹ سوره ی صف تکرار شده(و البته آیه ی دوم عیناً هر دوجا تکرار شده و باز با همین مضمون تو آیه ی ۲۸ سوره ی فتح هم اومده). این تکرارا خودش یه دلیلیه بر اهمیت موضوع. موضوعی که تو پست قبلی تا حدودی بهش پرداختم.

تموم تلاشای دشمنای اسلام، دشمنای حقیقت، در نهایت، خاموش کردن نور خورشید با دهن هستش! و چه تلاش مذبوحانه ای! 

خورشید حقیقت، عالم تابه و نورش خاموش نمی شه که هیچ؛ هر روز به تعداد بیشتری از گل هایی می تابه که از زیر سلطه ی درختای بلند بیرون میان؛ درختای بلند و پوسیده ی استکبار که می خوان مانع بشن از تابش پرتوهای نورانی به پیکر گل ها و بوته ها. اما گل ها، هوشمندانه تو مسیر رشدشون، کژی راه رو دور می زنن و تو صراطی مستقیم، سرشون رو به طرف نور بالا می گیرن تا روشنای نور رو درک کنن.

و عاقبت، هم این وعده ی قرآنه که اسلام، همون دین حقیه که به همه ی ادیان، غالب میشه و جهانی میشه.

این واقعیت رو امروز خیلی بهتر از چند قرن پیش درک می کنیم. هر روز خبر مسلمون و حتی شیعه شدن عده ای رو اون هم از بلاد کفر، می شنویم. و امیدوارتر می شیم که تحقق این وعده ی قرآنی نزدیکه. خیلی نزدیک.

و ان شاء الله دور نیست؛ اون روزی که به فرموده ی معصومینمون:

"وعده ای که در این آیه(۳۳توبه) است، به هنگام خروج(ظهور) مهدی آل محمد(ع) صورت می پذیرد. در آن روز، هیچ کس در روی زمین نخواهد بود مگر این که به (حقانیت) محمد(ص) اقرار می کند." امام محمد باقر(ع)

"بر روی زمین هیچ خانه و خیمه ای باقی نمی ماند مگر این که خداوند نام اسلام را در آن وارد می کند." پیامبر اسلام(ص)


نطق پس از دستور!
همین الآن از اخبار شنیدم که می گفت: هیلاری کلینتون از مواضع تند قبلیش، عقب نشینی کرده و بحث مذاکره و اینا رو مطرح کرده. چه جالب! دو کلمه از مادر عروس! البته مذاکره با اونا که نتیجش از قبل مشخصه؛ اونا دنبال باج خواهی ان و ما هم باج به بیگانه نمیدیم. پس مذاکره نتیجه ی خاصی نخواهد داشت؛ مادامی که اونا نخوان حقوق ما رو در نظر بگیرن و حقوق ضایع شدمون رو هم پس بدن!
اما، همین که از اون مواضع تند، یهو عقب می شینن و اینطور تغییر موضع میدن، دارن درواقع، بیش از پیش عجز خودشون و درمونده شدنشون رو تو تموم صحنه های جنگ نرم و سخت، در برابر ایران اسلامی، به تموم جهان، ثابت می کنن. اول تهدید می کنن و تو رسانه هاشون غوغا می کنن که چنین می کنیم و چنان، بعد که خوب ضایع می شن و می فهمن قدرت چنین و چنان کردن رو ندارن؛ دست از پا درازتر برمی گردن سر میزای مثلاً مذاکره! آدم خندش می گیره تذبذب و تزلزلشونو که می بینه.

۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تازه چه خبر از گوگل؟

یه جا همین امروز خوندم گوگل مث اینکه چندتا سایت و وب ارزشی رو پیج رنکش رو بی دلیل، تغییر داده و رتبشون رو پایین آورده.

البته پیج رنک گوگل که اصلاً چیز مهمی نیس؛ امروز در تخریب چهره های ارزشی، تو دنیای واقعی و حتی گاه و بیگاه هم تو دنیای مجازی، کارای مهم تر و برنامه ریزیای جدی تر انجام میشه؛ از تهدید و ترورهای کور و ابلهانه گرفته تا بلوکه کردن اموال و هزارجور انگ و تهمت سیاسی بستن و تعرض به آبروی مردای خدا. ما که کاری به هیچ کدوم از این حرکتاشون نداریم؛ هرکاری می خوان به زعم خودشون در تخریب ما و دوستان ما بکنن، ما که هستیم. و در حمایت از دوستامون، هر روز، جدی تر از دیروز، حاضر می شیم. از نظر گوگل و سایرین، هم پایین ترین رتبه رو هم داشته باشیم؛ باز هستیم و اگه قرار باشه قلممون تیری باشه تو چشم مغرضای بدخواه، به لطف خدا، اینطور خواهد بود. اگه قراره تیغی باشه و گردن کفار رو بزنه؛ به یاری خدا گردن خواهد زد. اگه هم قرار باشه انگشت تلنگری بشه واسه بیدار کردن خواب زده های شب غفلت، باز هم تلنگرش را ان شاء الله خواهد زد و باز بیدار خواهد کرد.

به "حق" که ضرر نمی رسونن؛ چون اگه ما در طریق حق باشیم، خدا با ماست و بقیه در برابر خدا هیچ قدرتی ندارن؛ هیچ قدرتی؛ برنامه ریزیاشون همیشه ابتر می مونه. خونه پرش بتونن کسی رو شهید کنن؛ این نهایت زورشونه؛ که منتج به سعادتمند شدن ما میشه. خون هر شهید در جسم صدها و هزاران مستشهد دیگه می جوشه؛ و میدون مبارزه پر میشه از کسایی که منتظرن شهید بعدی، اونا باشن.

رو بودن و نبودن ما و اثر قلممون هم تأثیر ندارن. بودن ما به اراده ی خودمون و تأیید خداست. اثر قلممون هم دست خدا.

می تونم به جرئت بگم این موش دووندنا این وسط، از طرف این سایتای معلوم الحال، نمی تونه نشونه ی چیزی باشه غیر از احساس عجزشون در برابر حضور رو به فزونی بلاگرا در جبهه ی حق و حقیقت.

و همینطور این حرکتای عجولانه و احمقانه از طرف مسئولین سایتای معلوم الحال، جز این رو نشون نمی ده که اونا دیگه نمی تونن ترسشون رو مخفی کنن از تأثیر حرف حق بر دل ها و از تکثیر روز افزون حق طلبا تو همه جای دنیا، حتی با وجود این حجم دروغ پراکنی و سانسورهای عجیب غریب، برضد حقیقت اسلام، حقیقت ولایت و حقیقت شیعه.

این عجز و این ترس، البته تو تموم سطوح جبهه ی کفر، ریشه دوونده؛ از سردمدارای حکومتی و دستای سرمایه داری پشت پرده ی حکومتاشون گرفته تا مدیرای خرد و کلان سایتای ریز و درشتشون؛ تا حتی کارمندا و کارگرا و مردم عادی شون. تموم سرمایشون رو گذاشتن رو اینکه خودشون رو گسترش بدن و افکار پوچ خودشون رو. تموم برنامه ریزیاشون واسه بزرگتر کردن دایره ی کفر بود؛ اما حتی تو قلب کفرستون هم روز بروز بیشتر، انسان انسان، مسلمون رشد کرد و آزاده و حق مدار؛ و این یعنی انهدام درونی جبهه ی کفر، کشیده شده تو بستر زمان؛ و ان شاءالله یه روزی همین روزا، انفجار بیگ بنگ: تموم شدن دنیای کفر و آغاز دنیایی جدید در تصرف مستضعفین خداخواه؛ و در واقع همه ی اینا برای ما نشونه ی روشنیه از نزدیک بودن طلوع فجر فرج. حرف از ظهور مولا که میشه، دیگه نمی تونم عرضم رو ادامه بدم؛ اگرچه حرفم هنوز تموم نشده؛ انشالا تو یه پست دیگه، عرضم رو کامل می کنم.

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النصر

و اجعلنا من خیر أنصاره و أعوانه و المستشهدین بین یدیه

۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انتخابات مجلس نهم، ضربه ی سختی بر کالبد نیمه جان دشمنان

نقل به مضمون از سایت http://www.leader.ir/:

رهبر معظم انقلاب، امروز، به مناسبت ۲۹ بهمن، سال روز قیام مردم تبریز در سال۱۳۵۶، در جمع علما، مسئولین و دیگر اقشار مردم استان آذربایجان به ایراد سخنرانی پرداختند.

بصیرت و موقع شناسی ملت دهها میلیونی، حضور پرشورتر و بانشاط تر را در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال رقم زد.

رسانه های وابسته به صهیونیسم جهانی، با هدایت این غده ی سرطانی در تلاشند تا ملت با ایمان ایران را نسبت به اسلام و اهداف والای آن سست و بی انگیزه جلوه دهند.

مدعیان آزادی اطلاعات و اخبار، حضور دهها میلیونی غیورمردان ایرانی را تنها صدها هزار نفر عنوان کردند!

جمهوری اسلامی ایران، کانون اصلی حرکت عظیم اسلام و رسیدن آن به نقطه ی حساسی است که نسل های آینده بتوانند شاهد نابودی سلطه ی مستکبران جهان باشند.

دشمن از هیچ تلاشی برای بی رونق کردن انتخابات ۱۲ اسفند مجلس، فروگذار نخواهد کرد اما به لطف خدا، انتخابات پرشور و حضور مردم با بصیرت، ضربه ی سخت دیگری بر پیکر دشمن وارد خواهد نمود.

امید است که انتخابات مجلس نهم، به انتخاب مجلس و نمایندگانی خوب برای ورود به عرصه ی کار و خدمت، بیانجامد.

۲۶ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۲۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وصف شکوه امروز را این قلم که نتواند

شور و هیجان تمام راهپیمایی هایم یک طرف، لذت آن چند دقیقه راهپیمایی زیر سایه ی پرچم الله، هم یک طرف.

عجب! گویا این پرچم، تمام نمی شد!

بدون شرح!

مستکبرین جهان باز هم به عزا می نشینند!

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است در جریده ی عالم، دوام ما...

التماس دعا

۲۲ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۰۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

امروز، حضور همه ی ما، حماسه ی نوینی خواهد ساخت

امروز، بیست و دومین روز از ماه بهمن؛ حماسه ای با نیروی ایمان و عشق به وطن.

امروز، روز حضوری پرشور؛ در شکر این نعمت بزرگ الهی: انفجار نور.

دل ها، همه در تب و تاب؛ در شکوه بخشی به گرامیداشت فجر انقلاب.

***

همه ی ما در هرکجای ایران، به نشان اطاعت از اماممان،

می رویم تا در روز خدا، و به عشق روح خدا،

در راهپیمایی شرکت کنیم و عزت و اقتدار خود را به رخ مستکبران جهان بکشیم.

التماس دعا

۲۲ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این صدای صحرا نیست؛ این صدای تمام ایران است

این واقعیت را بپذیر که هر قصه سرانجام در نقطه ای به پایان می رسد و این واقعیت را هم که اگر قصه ای تمام نشود ، قصه ای تازه آغاز نمی شود . و من و تو در تمام عمر در اندیشه قصه های نو بودیم و آغازهای نو ... مارال ! تمام شدن مساله ای نیست ، چگونه تمام شدن ، مساله ی ماست . 

(اقتباس از آتش بدون دود؛ خطاب شهید آلنی به همسر انقلابیش، مارال) 

امشب اگر چه نباید می بودم؛ اگرچه نمی خواستم بیایم؛ اما هوس صحرا نگذاشت و نمی گذارد.
امشب دلم عجیب با صحراست. در این اتاقک محقر، بوی صحرا را می شنوم از خنکای این شب شاید تاریک اما با تابش مهتاب عشق، روشن.
امشب شاید انعکاس ناله های آرتا و فریاد مارال است؛ شاید برق نگاه آیناز است؛ و شاید یاد دوباره از شهید آلنی، که بیقرارم کرده است.
شاید بگویی آن فقط یک داستان بود و اسم ها هم تزئینی! اما نه دوست خوبم؛ اسم ها حتی اگر واقعیت نداشته باشند؛ نمادند.
آلنی، آیناز، مارال و آرتا، بوده اند؛ یا بهتر است بگویم آلنی ها، آرتاها و مارال ها بوده اند در همیشه ی تاریخ صحرا، در میان قوم دلیر ترکمن. همه شان در صحرا رشد کرده، با غم صحرا گریسته و در شادی اش پایکوبی کرده اند؛ و در زورآزمایی های مکرّر، با درخت خرافات زمانه ی خود، استوارتر شده اند؛ آن سان، که مرد و زنشان، مردانه در برابر زور و ظلم زمانه ایستاده اند، می ایستند و خواهند ایستاد.
امشب دلم عجیب، مظلومیت آلنی را فریاد می کند.
درونم چون غربت صحرا، بغض است بر روی بغض، اشک است کز چشم دل می جوشد اگر چه از دیده، چون سیل، نمی خروشد.

فردا رویش درخت بالنده ی انقلاب، این یادگار عزیز خون شهیدان را جشن می گیریم. فردا روز پیروزی رشادت مردان خداست؛ مردانی که شاید از جنس زن هم بوده اند؛ اما آنجا که دشمن، آهنگ اماته ی حق می کند؛ دیگر، جنس مهم نیست؛ رنگ و نژاد، عقیده و سلیقه، مهم نیست؛ مرد و زن، دوشادوش هم، حماسه ای از نبرد حق و باطل را تاریخی می سازند. و فردا، روز انجام است. روز مرگ باطل، روز احقاق حق. فردا روز تمام ایران است. فردا روز صحراست. روز تبریز است. روز ورامین. روز قم، یزد و همدان؛ فردا روز جای جای ایران است.

کمی از صحرا گفتم؛ اگرچه نه حق مطلب را؛ که جسارت است به قلم خود مجال دهم تا دفتر مشق امشبش را با بیان ناقصی از آن شکوه وصف نشدنی سیاه کند. فریاد من، حتی آه ناچیزی نخواهد بود تا دودی باشد بر آن آتش بدون دود. باری، بهرحال، بی انصافی است نامی از خطه ی ترکمن آوردن و یاد دلاورمردانشان را پاس داشتن اما یاد نکردن از بزرگان مبارزه در خطه ی شمال، این آسمانیان جنگل نشین اما دریادل.

خدایت بیامرزد میرزا کوچک خان؛ نمی دانم چرا باید کوچک خان صدایت کنیم؛ تو از همه ی ما بزرگ تری و نامت شاید فلسفه ی تواضع توست. نمی دانم. چون از تو بیش از این نمی دانم که بزرگی بودی و بزرگیت از جنگل های شمال هم فراتر رفت و شهادتت، اجری درخور بود برای این بزرگی ات. خوشا به سعادتت و ما راهم دعا کن.

باز هم صحرا، اما، نمی دانم از صفای آن بنویسم یا از فردا و انقلاب ایران در دل های انقلابی شقایق هایش؟ ببخش اگر فقط از صحرا می نویسم؛ این، برای من، تنها نمادی است از عشق به ایران عزیز؛ عشق ورزی با حق و سنگر گرفتن زیر لوای ولایت.

صحرا برای من، یعنی هر جا که خانه، خانه اش، چادر، چادرش، عشق را به اشارتی، دریافت تا در دل ها، نیز صحرا، صحرا، انقلاب به پا کنند. آنجا که شقایق، شقایق، مردان رشید داشت و زنان شیردل، با دل هایی دریا، دریا، بزرگ؛ که در آنها اختلافات من و تویی، اختلافات قومی، قبیله ای و حتی بزرگتر از آن از اختلافات مذهبی، بسان کاهی بود در پای کوهی.

همدلی، رساترین فریاد شب و روز صحراست؛ هیچ تفاوت ندارد مسلمان و شیعه باشی یا نه، حتی ترکمنی و از خاندان های با اصالت چون آق اویلر باشی یا نه. بار سنگین این رسالت، در مبارزات حق گرایانه شان بر ضد رژیم ستم شاهی، مساوی بر دوش همگان، تقسیم خواهد شد. همدلی، شعار شور انگیز صحراست؛ و ان شاء الله ماندگارترین شعار تمام ایران، باقی خواهد ماند تا سحر که فجر انقلاب را به فرج مولایمان پیوند بزنند.

اللّهم عجّل لولیّک الفرج

۲۱ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انگار همین دیروز بود...

سلام دوباره؛ با تبریک دوباره عید ولادت پیامبر رحمت و امام مذهب، حضرت محمد(ص) و امام جعفر صادق(ع)، از اونجایی که ممکنه چند روزی این طرفا نیام؛ این مطلب رو یه کم زودتر کار می کنم و پیشاپیش هم تبریک می گم بیست و دو بهمن رو.

توضیح بیشتری نمیدم چون عکسایی که تو ادامه مطلب می بینید خودشون گویا هستن؛ فقط همین که یادمون باشه انشالا امسال، قراره از این هم پرشورتر، حماسی تر و گسترده تر حضور داشته باشیم؛ چه تو راهپیمایی یوم الله ۲۲ بهمن و چه تو انتخابات اسفندماه.

التماس دعای فراوون. خدا نگهدارتون.

ادامه مطلب...
۲۰ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تاریخ انقلاب: آنطور که هاشمی، روحانی و جزایری دوست دارند

سلام. این مطلب رو عیناً از سایت رجا نیوز کپی پیست می کنم(طنز از محمدرضا شهبازیه)؛ چون خیلی جالبه حتی اگه شنیده باشیش باز شنیدنش؛ بدک هم نیس. دوباره یه گلخندی رو صورتت بیاره، واسم کافیه: 

خاندان معظم هاشمی به مستند صراط اعتراض کرده اند. همچنین شهرام جزایری و حسن روحانی نیز به این برنامه معترض شده اند که لازم است تاکید کنیم این اعتراضات در نامه های جداگانه بوده که اگرچه موجب اسراف کاغذ است اما نشان می‌دهد که تلاقی این اعتراض‌ها کاملا اتفاقی بوده است. ما ضمن اینکه شما را با عملیات پیدا کردن پرتقال فروش تنها می‌گذاریم، یک طرح پیشنهادی را هم به مسئولین صدا و سیما تقدیم می‌کنیم تا از این پس این‌جوری مستند بسازند و تاریخ انقلاب را روایت کنند تا به کسی برنخورد:

1

یک خاندان بود که حدود 30 سال پیش تصمیم گرفت انقلاب کند و پدر پهلوی را در بیاورد اما از آنجا که خیلی مردم‌دار بود تصمیم گرفت مردم را هم در این کار بازی دهد تا آنها هم بعدها بتوانند در این ایام شادی کنند، سرود بخوانند، شیرینی بخورند و کلی به خودشان ببالند! همچنین این خاندان از آنجا که می‌دانست پول چرک کف دست است، در نظافت مردم و بهداشت عمومی جامعه کوشید و حتی چرخ‌هایی را از خارج وارد کرد که چرخ های توسعه نام داشت و مردم با رفتن زیر آن کلاً تر و تمیز می شدند!

بعدها یکی از پسران این خانواده که او هم به تمیزی خیلی اهمیت می داد، تصمیم گرفت مشکل را از ریشه حل کند و به‌جای تمیز کردن مردم، پول را تمیز کند تا هی کف دست مردم چرک نشود. او این‌کار را در جایی که قرار بود سوخت را به صورت بهینه ای بسازد، انجام داد و به "پول‌شویی" مشغول شد. اما واسه اینکه ریا نشود، اصلا راضی نبود که این خدمات رسانه ای شود، به‌خاطر همین، دوستانش گفتند: «چه دوره زمونه ای شده، برای اینکه اجر خدمات این بنده خدا را از بین ببرند، برداشتند سر یکی را کردند تو کاسه‎ی توالت فرنگی تا مجبور شود از طرف این پسر خانواده ریا کند.»

همین پسر خانواده چندی بعد وقتی خیالش از بهداشت عمومی راحت شد، به فکر سطح علمی مردم افتاده و برای سرکشی به شعبه های دانشگاه آزاد رفت خارج و حتی تق و لق بودن مدیریت این دانشگاه هم موجب نشده است تا او ذره ای در انجام وظیغه اش خلل وارد شود و کارش را ول کند و برگردد؛ هی سرکشی می‌کند، هی سرکشی می‌کند، الان دو سال است که دارد هی سرکشی می‌کند لامصب!

2

اتفاقا یکی از کسانی که با این خاندان ارتباط داشت و هنوز هم در دم و دستگاه آن‌ها دارد به صورت استراتژیکی تحقیق می‌کند، کسی است که یک زمانی مسئول امور هسته ای بود. از قضا این بنده خدا هم خیلی به فکر مردم بود و هر وقت میوه می‌خورد به این فکر می‌کرد که خدایا، تا کی باید هسته این میوه ها بره زیر دندون مردم و اونها رو اذیت کنه؟ همین هم موجب شد تا او همیشه دنبال راه حلی باشد تا مردم رو از این وضع نجات بدهد. تازه او خبر نداشت بعضی مردم حتی هسته میوه هایی مثل موز و خیار رو هم می‌خورند وگرنه خیلی بیشتر ناراحت می‌شد. همین هم موجب شد که این مرد دلسوز به فکر از بین بردن هسته ها یبفتد و برای شروع به سراغ صنعت هسته ای برود. او به این فکر می‌کرد که وای به روزی که برق هم هسته داشته باشه و بره زیر دندون مردم! بنابراین صنعت هسته ای تعلیق شد. او این کار را کرد تا با تعلیق شدن برنامه های هسته ای بتونه از پشت بره سراغ برق و درست زمانی که اون تعلیقه، هسته اش رو در بیاره؛ آخه می‌دونید که برق اگر تعلیق نباشه، آدم رو می‌گیره و نمی‎شه هسته اش رو درآورد.

خلاصه اینکه این بنده خدا هم برای خدمت به مردم هر کاری کرد. حتی برای اینکه آیندگان رو هم از خطر هسته ها نجات بده، حاضر شد با سران استکبار بشینه سر یه میز و خودش رو جلوی اون‌ها کوچیک کنه و بر خلاف روحیه قاطعی که داشت، هی بگه "چشم، چشم". حتی یکی از زیر دست‌هاش نفوذ کرد تو تشکیلات اون‌ها اما از اونجا که خیلی نفوذ کرده بود، نتونست برش گردونه. از همین جا بود که مردم فهمیدن این افراد چقدر نفوذشون زیاده!

3

یکی دیگه از افرادی که متأسفانه مظلوم واقع شده و کلی درباره اش تاریخ رو تحریف کردند یه بستنی فروش خرده پاست. البته این خرده پا که میگم یعنی اینکه الان خرده پا شده وگرنه تو دوره زمونه خودش کلی برو بیا داشته ها. مثلا این بنده خدا با چرخ دستی بستنی فروشی‌اش می رفته تو مجلس و به شیخی که رییس مجلس بوده 300 میلیون تومان بستنی می‌داده؛ اون بنده خدا هم بستنی ها رو بر می‌داشته و بین مستمندان پخش می‌کرده. این شیخ آن‌قدر مشغول بستنی گرفتن و پخش کردن بوده که اصلا حواسش نمی‌شه که "دول الخلیج العربیة" یعنی چی و جلوی کلی آدم سوتی می‌ده. اما اینجا قرار بود تاریخ اون بستنی فروش رو بگیم  ولی چه کار کنیم که تاریخ اون شیخ خوشمزه تره! خلاصه بستنی فروش تاریخ ما بعد از مدتی کار و کاسبی‌اش کساد میشه و چرخش رو به جرم توزیع بستنی آلوده توقیف می‌کنند. روزگار بلایی به سر این بنده خدا میاره و کارش به جایی می‌رسه که تو زندان بهش میگن آفتابه دزد! آخه چند سال بعد خبر می‌رسه که یه یارو با «خاور» بستنی آلوده توزیع می‌کرده، یه چرخ ناقابل که چیزی نیست!

۲۰ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰