یه چند نفری از دوستان، هشدار دادن مراقب باشم تا فقط حرف نزنم و پای عمل که می رسه، جا بزنم. تو پست قبلی یاد کردن شهدا رو تقدیس کردم؛ تو این پستم، هم می خوام خودم، عامل به این حرفم باشم و هم به دوستام بگم خیالتون راحت، توصیه هاتون کارگر افتاد و قضیه عملگرایی واسه ما هم جا افتاد. یعنی کلاً افتاد دیگه!
این پست تقدیم به یادگارای عزیز شهدا، خصوصاً شهید حجت الله ملاآقایی که فکر کنم تنها یادگاریش، تا الآن واسه خودش مهندس معمار موفقی شده. هر جای دنیا که هست، انشالا موفق و سعادتمند باشه و زیر سایه ی ولایت، ثابت قدم.
گزیده ای از زندگینامه شهید با اقتباس از پایگاه اینترنتی خورشید آل یاسین:
او در ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۳۸ نیمه شعبان در شهر ری دیده به جهان گشود. نامش را به حرمت اسم اربابش حجت الله نامیدند. او در خانواده ای متدین و زحمتکش رشد یافت و تربیت شد. در ۷ سالگی مداح شد و هیئت علی اصغر (ع) را در پل سیمان شهرری به راه انداخت و تا زمانی که در پل سیمان زندگی می کردند، این هیئت همچنان وجود داشت.
دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه ابن سینای پل سیمان به پایان رساند و دوران متوسطه را در دبیرستان صنعتی شهرری در رشته الکترونیک که در نزدیکی پالایشگاه نفت بود، گذراند. اوقات بیکاری در کنار پدر در چیت سازی کار می کرد. دوران کودکی و نوجوانی را در شهرری گذراند ولی بعد از پایان تحصیلات متوسطه و قبولی در دانشگاه، به میرزایی ورامین نقل مکان کردند و در دانشگاه انستیتو اراک در رشته ی مهندسی الکترونیک مشغول به تحصیل شد. سال اول را با موفقیت به پایان رساند ولی سال دوم را نیمه تمام گذاشت و به گفته ی آن پیر فرزانه دانشگاه را تعطیل و پیرو خط امام (ره) گردید. بعد از انصراف از دانشگاه، از او خواسته شد به مریوان برود. سه ماهی که در آنجا بود، شخصیت شهید برای افراد شناخته شد و به او سمت فرماندهی دادند، ولی او قبول نکرد و اعتقاد داشت که بی نام و نشان باشد تا به شهادت برسد که این اتفاق هم افتاد. برای خلوت کردن با معبود خود به زینبیه ی محل می رفت، اما بعد از ساخت مسجد فاطمه الزهرا (س) میرزایی، مسجد را محل عبادت خود قرار داد. وقتی از مریوان به بازگشت، به جهاد ورامین رفت و در جهاد مشغول به فعالیت شد و از آنجا به طور ناشناسی به عنوان راننده به اهواز رفت تا اینکه به فرماندهی منصوب شد و همچنان هیچ کس از اعضای خانواده و دوستان و آشنایانش از سِمَت او اطلاعی نداشتند. تمام هشت سال دفاع مقدس را در جبهه بر علیه دشمن بعثی جنگید و سرانجام در شلمچه در نیمه شب دوم آذر ماه سال ۱۳۶۶ در سن ۲۸ سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و به سوی حق تعالی شتافت. محل دفن این شهید بزرگوار در بهشت زهرا (س)، قطعه ی ۴۰، ردیف ۲۲، شماره ۱۳ می باشد.
فعالیت های عمده ی او را بدین ترتیب می توان خلاصه کرد:
۱)پایه گذاری تشکیلات انجمن های اسلامی در جهاد ورامین
۲)سرپرستی بسیج شهرک آزادیه (میرزایی ورامین)
۳)تأسیس هیئت علی اصغر (ع) در پل سیمان در شهرری
۴)فرماندهی مهندسی – رزمی جهاد استان تهران
فرازی از وصیت نامه ی شهید:
«برای من گریه نکنید، به یاد حضرت زینب (س) باشید.»
از سروده های سردار شهید حجت ملا آقایی:
مسلخ عشق تجلیگه محبــوب دل است
به تماشای رخ یار عجــــــولانه شتاب
می گلرنگ شهادت بچش از ساغر عشق
وانگهی در شرر شمـــع چو پروانه شتاب
با شهـــیدان ز دل خاک به معراج یقین
مه صفت هاله برافشان و شهیدانه شتاب
سیــنه ات گر شود آماجگه خنجر خصم
خنجر از دست منه و بر صف بیگانه شتاب
بارش تیـــــــر کجا، همت عشاق کجا
زیر بــاران پـــــی منزلگه جانانه شتاب