بسم الله الرحمن الرحیم
از جهاد ورامین، یه کتاب به دست بابا رسید و به نفع کتابخونه مون مصادره شد! کتابی پر از خاطرات پشت جبهه ی اکیپ حاج هادی که نویسنده در مقدمه تقدیمش کرده به شهدای این اکیپ: شهید حسین صدیقی نکو، شهید حسین جنیدی، شهید عباس تاجیک، شهید سید علی طباطبایی، شهید محسن سیلسپور و...
خاطرات کوتاه و جالبی توش نوشته که انشاالله چندوقت یه بار گوشه هایی شو براتون می نویسم. مثلاً آقای زواره یکی از راویان خاطرات در بخشی از خاطراتشون اینطور تعریف کردن:
کمتر کسی معنویت و ارزش کار بچه های تدارکات به ویچه آشپزها رو درک می کرد. اکیپ، هم در جنگ و هم بعد از آن مظلوم واقع شد. من هنوز ندیدم کتاب یا فیلمی منحصراً به این موضوع پرداخته باشد. هیچ هنرمند فیلمساز یا نویسنده ای به سراغ آشپزها نرفته است. همان طور به سراغ پستچی ها، راننده ها، امدادگرها، پزشکان، حتی سقاها و...
در جبهه، کمتر کسی تن به کار تدارکاتی می داد. به خصوص کار آشپزخانه ای. هرکس به جبهه می آمد، دوست داشت نیروی عملیاتی باشد. سلاح دست بگیرد و برود جلو. فکر می کرد اهمیت کار تدارکات کمتر از جنگیدن است و یا نوع کار تدارکاتی، خاصه پخت و پز و شست و شو باب میلشان نبود. خیلی ها هم از اینکه با مرغ و ماهی و گوشت و دیگر مخلفات سروکار داشته باشند، بیزاری می جستند. لذا کار کردن در این حوزه خودش یک نوع ایثار محسوب می شد.
اکیپ حاج هادی این کار را برای خودش تنها یک وظیفه نمی دانست، بلکه ادای دین تلقی می کرد. بی باکانه در تمامی جبهه ها حضور می یافت، عاشقانه تلاش می نمود و خالصانه بهترین خدمات را به سپاه اسلام ارایه می کرد.
آشپزها در کار، عشق را چاشنی غذا می کردند. در پخت غذا چنان دقت و مهارتی از خود نشان می دادند، تو گویی این آخرین غذایی است که طبخ می کنند و رزمنده ای که آن را نوش جان می کند ، شاید تا چند دقیقه ی دیگر شربت شهادت را دسر غذایش بنماید. یعنی یکی از بهترین، مخلص ترین، مؤمن ترین بندگان خدا غذایی را که تو پختی خورده است.
اکیپ حاج هادی از این منظر به تدارکات می پرداخت و با عشق تا پای جان انرژی می گذاشت.