شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوروز» ثبت شده است

بهار اومد؛ صدا همون صدا بود...

می خواهم آدمیزاد وار تر بنویسم!

پس باید آدمیزاد وار تر شوم!

که تا این محقق نشود؛ آن دیگر، ممکن نخواهد شد.

خسته ام از توقف در یک جا.

نشستن پشت لپ تاپ و فقط نوشتن از محفوظات و به زنجیر کشیدن آنها. تلاش برای حذف ضد ارزش ها در خودم و دیگران.

انگار که جدول حل می کنم؛ فقط در محدوده ی حال خود می چرخم. به آینده نمی روم.

سفری نیست. همه اش حضر است. یک تکرار خسته کننده.

سال، نو می شود؛ می خواهم من هم این جامه ی کهنه ی تکراری را عوض کنم. قلم تکانی باید؛ وب تکانی شاید؛ که البته ظاهری ترین اثرش را دیدید: قالب و شرح وبلاگم نو شد.

اما برای این تکانه ها، نیرو محرکه ی قوی لازم است. نیرویی به نام نشاط که تنها و تنها با خودتکانی حاصل می شود.

آری؛ سفری باید؛ از اینجا تا بدین جا؛ اما کمی درونی تر؛ کمی عمیق تر.

سیزده روز بعد از عید و این چند روز مانده تا عید را گذاشته ام برای خودتکانی. که بروز شوم؛ اگر می خواهم خانه را بروز کنم.

البته به یاری حضرت حق، همینجا هستم؛ در خانه به انتظار میهمان نشستم. و پذیرای مهمان های خوب خودم می شوم. حتی شاید سرکی به خانه هایتان بزنم به بهانه ی عیددیدنی.

اما تبریکم را هم الآن می گویم که از فردای خود، نی ام آگه:

عیدتان مبارک.

لحظه ی سال تحویل، دعایتان می کنم

و اگر دعایم نکنید؛

در پیشگاه خدا، یک هیچ به نفع من می شود؛

دیگر خود دانید.

حلالم کن. دعایم کن. که من بسیار محتاجم.


و رزمنده ی آزاداندیش من، باور کن که دلتنگ تو هم الآن هستم و در طی این سفر نیز، دلتنگ تر خواهم شد. سالت خوش.

۲۳ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۰۲ ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
 
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر ز مطرب، که روى سوى صفا
 
*** 
همه در عید به صحرا و گلستان بروندمن سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
 
عید نوروز مبارک به غنى و درویشیار دلدار، ز بتخانه درى را بگشا
 
***
گر مرا ره به در پیر خرابات دهى
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
 
             
 
بوی نو شدن می آید. 
بوی دود آتش چهارشنبه سوری.
که اینجا از ابتدای اسفند، هرروزش چهارشنبه است و هر چهارشنبه اش، آخرین چهارشنبه ی سال!
 
بوی نو شدن می آید.
بوی غبارتکانی خانه هامان، عطر نشاط را در فضا پراکنده است.
خدا کند کینه تکانی دل ها فراموش نشود.
و خدا کند نو شدن را در سراسر سرزمین انسانیت، گسترش دهیم.
 
بوی نو شدن می آید.
 دو هفته هم کمتر مانده تا سال هم جامه ی جدید پوشد؛ باز سالی جدید، نامی جدید، شوری مضاعف.
خدا کند امسال با جهادی مضاعف، الگوی مصرف زمان خود را اصلاح کنیم.
و خداکند امسال سال ظهور باشد و عصر حضور.
 
اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۴۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰