شهیــــــــــــــــــد

... هفتاد دو سر بریده؟ وا بیدادا! ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت فاطمه» ثبت شده است

ولنتاین را بنه، اول ذی الحجه را دریاب


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان گرامی و همراهان همیشه ی این خانه ی وبی نیمه متروک...
درگیری ها در کلاس های مجازی و حقیقی خیلی مجال برای افاضه ی فیض باقی نمی گذارد و قلم، افسردگی پاییزه گرفته است! تأخیر غیر موجه ما را در سر زدن به خانه های باصفاتان ببخشید.

امروز روز عزیزی است که شاید خیلی از ما از آن خاطره ای خوش داریم.
آخر این طرف ها، سمت ما رسم است مراسم خواستگاری تا ازدواج را در روزهای عزیز می اندازند تا برایشان مبارک تر و خاطره انگیزتر شود.
خصوصاً این مناسبت که اصلاً در ظرف زمانی شدن برای بر پایی یک امر خیر، بهترین است و بیشترین تناسب را دارد.
سالروز تزویج دو عاشق که عشق را اول در خدا یافتند و بعد آن را در خود جسمیت دادند. و برای هر زوج عاشق، بهترین الگو شدند.
بهترین زن، بهترین شوهر، بهترین مادر، بهترین پدر، بهترین خانواده ی عاشق.
فقط هنوز کمی دلگیرم از خودمان.
که صد را داریم اما به 99 هم نه، به 35 و شاید کمتر از آن، رضایت می دهیم.
ما اول ذی الحجه را داریم؛ سالروز تجسم عشقی واقعی در کالبد دو تن از خود ما انسان ها، دو تن از بهترین ما انسان ها، دو انسان از تبار نور.
ما این را داریم. در اوج عاشقانه اش هم داریم(ر.ک کتب مربوطه!!!).
آن وقت روز ولنتاین، که یادمان سرپیچی سربازی است از قوانین کشورش بخاطر عشق زمینی اش، آن وقت آن روز، یادمان می افتد از عشق، یاد کنیم.
آن وقت، آن روز ویترین هایمان پر می شود از هدایای سرخ سرخ سرخ، به سرخی خون دل عاشق که از دست عشق زمینی اش هر روز در هم می فشرد.
اما همچو امروزی، حتی تلویزیون هایمان هم زیاد یاد نمی کنند، چه رسد به ویترین هایمان.
اصلاً انگار امروز یک روز معمولی است و روز وصال نیست! اصلاً انگار در همچو روزی نبوده که امیر مومنان(ع) با همتای خود، دخت گرامی رسول خدا(س)، در آسمان ها پیوند همدلی بست و انگار نه انگار که تازه از همچو روزی بود که عشق آغاز شد.
شاید یک دلیل بی توجهی مان همین اندیشه های مخفیانه ی پان ایرانیسممان باشد که گاه و بیگاه از اعراب بد می گوییم.
البته یک کمش صحیح است و اعرابی که ایرانی نمی شود!
اما چه شده ما را که عرب را نمی پسندیم و غرب را آری!؟ اگر عرب، خارجی است. غرب، که خارجی تر است!!!
اگر اول ذی الحجه که آسمان هم جشن می گیرد، خوشایندمان نباشد؛ پس ولنتاین که روز گره خوردگی انسان با زمین است، ناخوشایندتر است.
چه شده است ما را؟!
جشن آسمان را بی اعتناییم اما پیروی دلدادگان زمینی می شویم؟


بهرحال، مبارکمان باشد این سالروز فرخنده.
به امید روزی که بین جوانانمان باب شود، در چنین روزی، پیمان یک همدلی همیشگی را بستن.
شکر ایزد منان که عزیز ما و عزیزتر از جانمان نیز در همین روز، صیغه ی أنکحت را همصدا خواندند.

۲۵ مهر ۹۱ ، ۲۱:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ببار ای ابر بهار

 

عجب دردی است! شب ها اشک می آفریند و روزها بر بغض می افزاید.

آخر، این نهایت ظلم است.

شاید هم نه؛ شاید عاشورا نهایت ظلم اشقیا، بر اولیاء باشد؛ اما باری بهرجهت، این روزها، فتنه ی عاشورا هم پایه ریزی شد.

ابوبکرها و عمرها قبح خیلی چیزها را ریختند تا یزیدها، جرئت بکنند بر لبی که قرآن می خواند، چوب بزنند.

طرح عاشورا را، عمر در همان روز سقیفه به آن مجسمه های نفاق، ارائه داد و همانجا تصویب کردند و ماند تا به وقتش، طوق گردن یزیدیانشان گردانند.

شهادت بانوی بهشت را چه نیک گفته اند که آغازی بر فصل مرگ انسانیت بود!

انگار عمر در گوش ابوبکر خواند تا به آواز بگوید:

"بیایید با حیوانیت بیعت کنیم؛ که از انسان بودن خود خسته ایم.

بس است دیگر؛

این محمد بود که وادارمان کرد به آنچه نیستیم چند صباحی تظاهر کنیم؛ اکنون که او نیست؛

جانشینش هم که بار سنگین سکوت را بر دوش می کشد؛

چه از این بهتر؛ بیایید دیگر خودمان باشیم. بیایید چون گذشته ی جاهلی مان، حیوان بمانیم."

و حاضران، چه زود لبیک گفتند به این ندای شیطانی! و چه همدل بودند اینها با هم!

و چقدر تنهاست زهرای مرضیه، فاطمه ی بتول، در میان جماعت حیوانی که حتی گوش برای شنیدن هم ندارند؛ چه رسد به همت برای عمل کردن و عقل برای فکر کردن و معرفت برای وفا کردن!

و چقدر درد آور است یادآوری این روزهای تنهایی.

و چقدر دوست دارم فریاد بزنم آنسان بلند که ابوبکر زمانه بر خویش بلرزد:

ای یاران، ای یاران،

سوزم از داغ غمی...

داغ ظلم و ستمی...

...

بهشت، گوارای توست و منزلگاه اصلی ات؛ مادر ۱۸ ساله ام.

که تو برای زمین خیلی بزرگی. آنقدر که عاشقانت هم شاید از درک حقیقت تو درمانده شوند.

اما آن بی صفتانی که به سیلی روی صورتت حتی رضا دادند؛ نه اینکه فقط نشناختند تو را؛ بلکه حتی نخواستند یعنی دانستند که شناختنت باعث خواهد شد دوباره انسان شوند؛ و آنها هم از انسانیت گریزان.

و عذابی که تو در جمله جمله ی خطابه هایت آنها را از آن بیمشان دادی، برای این نخواستن هاست. که آنها خود زجر بدست آوردن بهشت را به لذت فرو افتادن در آتش جهنم فروختند.

عذابشان مداوم باد و خوار کننده؛ در روز قیامت و در صحرای محشر.

و عذابش مداوم باد در دنیا و آخرت؛ هر آنکه با دشمنان تو، با این وحشی ترین حیوانات درّنده، همدلی و همراهی پیشه کند.

و ما را از عذاب آتش دوزخ، نگاه دار؛ به یمن محبت روز افزون شما در قلب هایمان که اگرچه اطاعت از شما تمام عمل امروزمان نیست؛ اما چون اعتقاد راسخی نشسته در عمق جانمان که به یاری شما و همت بیشتر از سوی ما، فردایی نه چندان دور، سرانجام، تفسیری بر محبت امروزمان خواهد شد.

 

۲۰ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۵۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰