اولین و آخرین پنج شنبه ی سال را هنوز هم هستند از نسل های قدیم البته، که آیینش را پاس می دارند.

دروغ چرا، شرم بر من؛ از نسل سوم انقلابم، اما یک سال در میان به فکر حفظ این آیین می افتم.

و امسال هم خدا را شکر، همان سال در میان است!

زیارت اهل قبور، خصوصاً شهدای عزیز، امام راحل(ره)، چه کاری زیبنده تر از این که اولین و آخرین پنج شنبه ی سالمان را با آن زینت بدهیم؟ دیگر این که زحمتی ندارد؛ در عوض، با یادی هرچند کوتاه از مرگ، با قلبی احیا شده و روحی مصفا، به پیشواز سال جدید خواهیم رفت. راستی چرا برای این هم کاهلیم؟

مگر مولایمان اکیداً سفارشمان نکرده کاهلی نکنیم؟

مگر کاهلی نکردن فقط در انجام امور معیشتی است؟

مگر کاهلی نکردن فقط برای خرید و خانه تکانی است؟

مگر کاهلی کردن در امور معرفتی، نیز مذموم نیست؟

اول هم خودم را مذمت کردم تا زودتر از همه متعظ بشوم.


راستی خیلی وقت است؛ از دوران ابتدایی ام، یک سوال دارم:

یادم هست در یک کتاب دبستان، خواندیم، دید و بازدید از خانواده های شهدا، یکی از سنت های نوروزی مردم ایران است. از همان موقع ها، ذهنم مشغول این سوال بود که چرا اینقدر این سنت، مغفول مانده اما سنت های دیگر، مثل آجیل خریدن و هفت سین چیدن و عیدی دادن؛ نه؟ نمی دانم شاید هم فراموش نشده اما آنقدر پاس شدنش بی اهمیت جلوه می نماید که پاسدارانش، به چشم هم نمی آیند.

بهرحال، اینطور نمی شود. باید برایش برنامه ریخت، لااقل هر خانواده از شهید همان محله اش و از احوال خانواده اش که باخبر باشد. نه هر لحظه، نه هر روز، لااقل در ابتدای هرسال که حالشان را بپرسد.

آرزویم است به هر شهر که می رسیم، به حال خود رهایم کنند تا سراغ خانواده شهدای آن شهر را بگیرم و قدری شرمسارشان شوم. قدری شرمسار آنان که بی توجهی ما دلسردشان کرده؛ اما بیشتر و بیشتر شرمسار آن دریادلانی شوم که لاله هایشان پرپر شد و نشکستند؛ حتی بی توجهی همه ی ما را دیدند و نومید نشدند بل مستحکم تر شدند.

بهرحال، اینطور نمی شود. باید برنامه ای ریخت.