همانطور که در بخش قبل، گفته شد، ملاک اصلی در تعریف توسعه، عدالت است. اگرچه قداست مفهوم این واژه را فطرت هر انسانی به نیکی درک می کند؛ اما بهرحال تا زمانی که این مفهوم، آنگونه که باید تعریف نشود نمی توان از آن در ارزیابی ها به درستی بهره جست. در این بخش، سعی بر آن است که، گوشه ای از مفهوم عدالت از منظر کلام امام علی(ع) مورد بررسی قرار گیرد.

نامه ۵۳(خطاب به مالک اشتر به هنگام انتصاب ایشان برای فرمانداری مصر): ... با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن. که اگر چنین نکنی ستم رواداشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه که بازگردد، یا توبه کند، و چیزی چون ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک تر نمی سازد، که خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است.

دوست داشتنى ‏ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ‏ترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم گسترده‏ ترین باشد، که همانا خشم عمومى مردم، خشنودى خواص (نزدیکان) را از بین مى‏ برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى‏ اثر مى ‏کند. خواصّ جامعه، همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مى ‏کنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى ‏تر، و در خواسته‏ هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش‏ ها کم سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته‏ ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم استقامت‏تر مى ‏باشند. در صورتى که ستون‏ هاى استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهاى ذخیره دفاعى، عموم مردم مى ‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.

حکمت۴۷۶: عدالت را بگستران و از ستمکاری پرهیز کن، که ستم، رعیت را به آوارگی کشاند و بیدادگری به مبارزه و شمشیر می انجامد.

امام(ع) با این چنین عباراتی، به بحث در باب ضرورت عدالت در جامعه پرداخته و آثار اجرا یا عدم اجرای آن را در جامعه مورد بررسی قرار داده اند. اندک تأملی در این جملات، خواص و حاکمان هر جامعه ای را در بسلامت اداره کردن آن جامعه، بسیار یاری می رساند.

خطبه ۱۲۶: ... و آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر، پایدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین، فراوان می گردد، و راه گسترده ی سنت پیامبر(ص) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری های دل فراوان شود. ...

همانگونه که در این خطبه، بیان شده است، با مخدوش شدن رکن عدالت در جامعه، دیگر نمی توان چندان به اعتلای ارزش های دینی و اخلاقی در جامعه امید بست. این مهم نیز، ضرورت اجرای عدالت در جامعه را به خصوص برای کشوری چون ایران اسلامی، که از دیرباز ملتی مذهبی و خداپرست داشته است، روشن می سازد.

خطبه ۲۲۴: سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش، که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود، و در خاک، زمانی طولانی اقامت می کند؟

به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد. چون گفته‏های او را گوش فرادادم پنداشت که دین خود را به او واگذار می‏کنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمی‏دارم، روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد ونزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، ای عقیل: گریه‏کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می‏نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخی می‏خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچیز می‏نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد، و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! به او گفتم، هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (ص) حرام است، گفت: نه، زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.

گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده‎، یا جن زده شدی؟ یا هذیان می‌گویی؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه‌ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است! علی را با نعمت‌‌های فناپذیر و لذت‌های ناپایدار چه کار؟!. به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش‌ها، و از او یاری می جوییم.

در خطبه ی فوق، مصادیق عدالت اجتماعی و ظرافت موضوع، به خوبی بیان شده است؛ تنها همین خطبه کافیست تا هر عقل سلیمی به پوچی فلسفه ی باج، رشوه، ملاحظات خویشاوندی و... در اداره ی امور، حکم داده و عدالت اجتماعی را به معنای واقعی کلمه با رعایت چنین اصولی برای آحاد ملت، پیاده کند.

خطبه ۱۲۶: آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره ی امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونه ای مساوی در میان مردم تقسیم می کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی و اسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده ی آن را بالا برد، اما در آخرت، پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامی اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است. کسی مالش را در راهی که خدا اجازه نفرمود مصرف کرد و به غیر اهل آن نپرداخت، جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستی آنها ار متوجه دیگری ساخت. پس اگر روزی بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهد بود. 

در این خطبه، عدالت، به عنوان خط قرمزی برای امور بیان شده است. مولایمان، حتی برای شکست دشمن خدا و دشمن حق، حاضر نمی شوند در حق امت اسلامی اجحافی صورت داده و مالی را به ناحق به غیر اهل آن بدهند.

خطبه ۱۵: به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازگردانم، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت، گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.

آنچه از این خطبه بر می آید، قاطعیت و دقت در اجرای عدالت است؛ چرا که با اهمال کاری و مسامحه، عدالت واقعی در متن جامعه اجرا نمی شود.

 جان کلام مولا را می توان خلاصه شده در حکمت پایین دریافت؛ آنجا که با مقایسه ای میان عدل و بخشش، سیمای عدل را با عباراتی موجز، به تصویر می کشند:

حکمت۴۳۷: عدالت، هرچیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش، آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.

براستی اجرای عدالت، استعدادها را به خوبی شناسایی نموده و با ایجاد فرصت های متناسب با استعدادها برای آحاد ملت، بستر لازم را برای رشد آنها فراهم می آورد. با برداشته شدن تبعیض، نشاط در جامعه، به طور فزاینده ای رشد کرده و پیشرفت مادی و معنوی افراد و جامعه، توأمان، در سایه سار تحقق عدالت اجتماعی ممکن می شود.