سخنرانی رهبر معظم انقلاب است در دانشگاه شهید چمران:
حساب روشنفکران حرفهای جداستنگاه کنید به آن روشنفکر حرفهای غیر متعهد که هیچ کاری ندارد، مینشیند پشت میز کارش. روزی چند ساعت بیانیه و مقاله و جزوه مینویسد، آنها حسابشان جداست. همانطوری که صبح گفتم روشنفکران حرفهای در طول این مدت مبارزات مردمی، مایوسکنندهترین گروهها بودند. این فریادی بود که مرحوم آل احمد بارها میکشید، هر وقت این مرد را دیدیم، همانطور که در کتابهایش هم منعکس است فریاد و فغان و خروشش از روشنفکران حرفهای بلند بود. یادم نمیرود سال ۴۷ در مشهد، آخرین سال زندگی آل احمد جلسه بسیار دوستانه پرسودی داشتیم، و برادران همگام و همفکر ما در مشهد جمع بودند و بحثهای زیادی میرفت. خیلی از چهرههایی که از مشهدیها میشناسید در آن جلسه حضور داشتند. آل احمد میگفت: از بعد از مشروطیت تا امروز یعنی تا سال ۴۷ روشنفکران ما سه کتاب خوب ترجمه نکرده و ننوشتهاند، این حرف او بود.
تفاوت روشنفکر مذهبی و روحانی با روشنفکر حرفهایدر زمان خود ما و در طول این دوران مبارزه، روشنفکرها بعد از آنکه جلسهشان را میرفتند، باشگاهشان را میرفتند، میهمانیشان را میرفتند، بورس تحصیلیشان و یا تحقیقیشان را از دولت شاهنشاهی میگرفتند و میرفتند و برمیگشتند، کارهای روزمرهشان را انجام میدادند، سینما و گردش و تفریح عصرشان را میرفتند و خلاصه بعد از آنکه همه کارهای واجب و مستحب زندگی را انجام میدادند، دو سه ساعتی هم مینشستند پشت میز کارشان آقاوار، تمیز، بیدغدغه پای کولر یا بخاری قلم میزدند. این خیلی کار آسانی بود؛ این غیر از آن که روشنفکر مذهبی و یا به خصوص روشنفکر روحانی است که با مردم و در میان مردم است و توی برج عاج نیست.
او وقت آمدن به صحنه را نداردروشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را میبیند که مردم نمیبینند، کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه میکند، مشرف بر مسائل است، جهتگیریها را میبینید، دشمن را میبیند، دشمن را میشناسد، او وظیفه دارد که زودتر از هر کس دیگر فریاد بزند، خروش برآورد، مردم را بسیج کند و خانهای را که دشمن در آن سنگر گرفته تصرف کند و دزدها را بیرون بریزد، اما نمیکند، او مشغلهها و گرفتاریها، دردها و انگیزههای دیگر دارد.
روشنفکر حرفهای ما تا نیمهشب در باشگاه، در کلوپ، در کافه گذرانیده، قهوهاش را خورده، شور علیاف و سمفونی پنجم تهران را گوش کرده، درباره مسائل آفریقا و آمریکای لاتین گپ فراوانی زده و حالا با وجدان آسوده آمده خانه و میخواهد بخوابد، او وقت آمدن به داخل صحنه را ندارد. اگر در کوچه و در میان مردم و از سوی خود مردم سروصدایی نبود اکنون در بستر راحت لمیده بود و حالا هم که غوغای مردم خواب او را برآشفته و انگیزه او فقط او را تا روی ایوان میآورد و روی صندلی مینشاند، مردم فقط او را میبینند اما حضور او را در میان خود حس نمیکنند این است روشنفکر حرفهای.
روشنفکر مذهبی در میان مردم استاما روشنفکر مذهبی درست عکس این است. نمونهاش دکتر شریعتی، یا روشنفکر روحانی، نمونهاش روحانیون مترقی و مبارزی که در طول این سالها شما در همه جای این مملکت دیدهاید، او در میان مردم است، با صدها گونه خواسته و توقع مردم روبهرو است، برای او با مردم در میان آنها بودن خودش کاری و کار مهمی است. پس وقت آن را که از سر صبر و حوصله به قلم زدن بپردازد ندارد. هزار مسئله برایش مطرح است، هزار درد، هزار سئوال، هزار نیاز در برابرش قرار میگیرد. مشغلههای نقد، او را از پرداختن به طرحهای درازمدت و غیرنقد باز میدارد، این از جهتی خسارت است و در این شک نیست، اما خسارت اجتنابناپذیری است.
برای تاسیس حزب جای درنگ نبودباری پرداختن به مسائل مقدماتی حزب از آنچه نوشتنی است و آنچه اندیشیدنی است و آنچه مشورت کردنی است همگی با این مشکل روبرو بود و پیوسته به تعویق میافتاد. بدین ترتیب بود که در دوران پیش از محرم گذشته (سال 1399 هجری قمری) در روزهای سیاه حکومت ازهاری هم کار ایجاد و اعلام آن سازمان و تشکیلاتی که از مدتها پیش طرحریزی شده و بعضی مقدماتش فراهم شده بود به تاخیر افتاد و همین طور در هفتههای بعد تا روزهای ورود امام به ایران و جوشیدن کارهای بزرگ و سنگین از همه طرف ولی احساس میشد که فرصت کار هر لحظه تنگتر و مجالها محدودتر میشود. جای درنگ نبود برادرانی که از آغاز در این اقدام همقدم و همراه بود غالبا دست اندرکار مشاغل اجتناب ناپذیر شده بودند، و بعضی در نقاط دیگری از ایران فعالیت میکردند. بالاخره از آن جمعی که از پیش با هم همکاری میکردیم آن چهار نفری که بیشتر همدیگر را میدیدیم و بیشتر با هم بودیم و بیشتر در تنظیم مواد اساسنامه و مرامنامه همکاری کرده بودیم و همدیگر را بیشتر در دسترس پیدا می کردیم. گرد آمدیم و آخرین مراحل آمادگی را برای اعلام حزب گذراندیم و حزب را اعلام کردیم.
هدف از تاسیسحزب به چه منظور اعلام شد؟ به منظور ایجاد آن تشکل سیاسی -ایدئولوژیک بالاخره یک تشکلی لازم است. و یک جمعی باید آن را بهوجود بیاورند. یک عده باید پیشقدم شوند آن روزی که ما اقدام میکردیم، نمیگفتیم: فلان گروه اقدام نکند. فلان کانون و فلان انجمن دست به کار نشود. بقایای فلان حزب قدیمی تجدید سازمان نکنند. به عکس ما میگفتیم اینها هر کدام آمادگی و انگیزه دارند اقدام کنند. اگر کسی یا گروهی ایدئولوژی درست، با خط فکری و سیاسی درست بر روی همان خطی که امام ما روی آن خط میرود که این برای ما امروز از هر چیزی مهمتر و عزیزتر است- دست به این مهم میزدند به آنها میپیوستیم قبلا این را به کسانی که گمان داشتیم ممکن است به فکر چنین کاری بیفتد و درصدد این کار بر بیایند گفتیم بکنید ما دنبال شما میآییم. باید صریحا بگویم کسی اقدامی نکرد. نمیشد بنشینیم تا دیگران روزی اقدام کنند. در آن صورت اشکال بر ما هم وارد میبود. لذا وارد عمل شدیم و بعد هم دیگران پیوستند. گروههای مترقی، دانشجویان، دانشگاهیان، معلمین، کارگران، پیشهوران دعوت ما را اجابت کردند. از خواهران کارآمد کاردان به تعداد زیادی پیوستند الان در داخل دفتر مرکزی و شعبههای حزب خواهران ما نقشهای اساسی و فعالی را دارند. و این تشکیلات مفصل و معظم روز زن عمدتا به وسیله خود خواهرها انجام گرفت و این تشکیلات وسیع را خودشان راه انداختند. این کارآیی میخواهد کار کوچکی نبود.
دستاندرکار توسعه و فعالتر کردن سازمان سیاسیبالاخره یک واحد سیاسی، یک سازمان سیاسی- ایدئولوژیک و در صورت لازم نظامی، ضرورت و اجتناب ناپذیر است. این را صریحا به شما میگویم که عمل نظامی هم در صورت تشخیص ضرورت در برنامههای ما هست.
امروز روزی نیست که بنشینیم تا بیایند صاف صاف ما را فرو بدهند. امروز اگر دشمن بخواهد اقدام نظامی کند یا شیوههای خیانت و توطئه را تعقیب نماید بسیج نظامی یک ضرورت خواهد بود و ما برای این کار آمادهایم. به هر حال ما فعلا دست اندر کار توسعه و هر چه فعال تر کردن این سازمان سیاسی هستیم. یعنی حزب جمهوری اسلامی پس به طور خلاصه ضرورتی که ما را به ایجاد این حزب و این تشکل سیاسی فرا خواند احساس نیاز شدید به سازماندهی نیروها و جهت دادن آن و شتاب دادن به نیروهای کند و کم کار و به صحنه کشاندن نیروهای خفته و جلوگیری از انحرافها بود و این تکلیف بزرگی بود که به هر حال باید روزی به وسیله جمعی همفکر و همگام تامین میشد ما لحظهای مناسبتر و نیازمندتر از نخستین روزهای پیروزی نیافتیم و با زمینه ذهنی چندین ساله و به دنبال تلاش عملی یکی دوساله به آن اقدام ورزیدیم و راه همکاری را برای هم همفکران و همگامان و مدعیان و علاقمندان بازگذاشتیم.
ما خودخواهی نداریمدر اینجا نکتههایی است که مکرر به برادرها و خواهرها گفتهایم. اکنون در جمع شما هم میگویم و شما هم از قول من میتوانید به همه بگویید: ما این خودخواهی را نداریم که بگوییم: تمام کانونها و تمام انجمنها و تمام احزاب باید بیایند در حزب ما حل و ادغام شوند. البته این برای ما ایدهآل است زیرا که این خط و این راهی که ما انتخاب کردهایم از نظر ما بهترین است و اگر ما بهترین را غیر از این میدانستیم آن را انتخاب میکردیم. این راه ماست و این خط ماست.
به دنبال کاهش اختلافها هستیماما اگر کسی یا گروهی با وجود اشتراک در اصول در پارهای از مسائل با ما اختلاف سلیقه داشته باشد و ترجیح دهد که کانونش، انجمنش، اتحادیهاش، سازمانش را جدا نگاه بدارد ما به او نمیگوییم که حتما بیاید به ما بپیوندد و نمیگوییم که ما به شما کمک و با شما همکاری نخواهم کرد و به عکس همه کمک و همکاری خود را در صورتی که آن واحد بخواهد مبذول خواهیم داشت. آنچه مهم است این است که ما سعی میکنیم این واحدها را که به هر حال بوجود آمده به یکدیگر نزدیک کنیم و از موارد افتراق آنها بکاهیم.
تکلیف قرآنی با دیگر گروههاآیهای از قرآن تکلیف ما را با گروههای دیگر معین کرده است این آیه به ما میگوید: با کسانی که بر سر ایمان و ایدئولوژی با شما جنگیدهاند. برای شما دسیسه چیدهاند با دشمنان شما همدست شدهاند. هرگز ولایت و پیوستگی ایجاد نکنیم با آنها هم پیمان و هم دست نشویم. این ملاک است. این معیار را این ضابطه را در نظر داشته باشید. به وسیله این ضابطه گروهها و جمعیتهای روی خط اسلام یا جدا از خط اسلام را بشناسید. با کسی تعارف نداریم. آن جمعیتی، آن گروهی آن جمعی و آن فردی بر روی خط اسلام است که ضابطهاش برای برادری این باشد برادری یعنی چیزی بر مبنای ایمان و جدایی یعنی چیزی باز بر مبنای ایمان. مسئله این است. ما معتقد نیستیم که قشرهای اجتماعی باید از هم جدا شوند. ما معتقد نیستیم که فقط بر روی یک قشر واحدی باید تکیه شود.
به طرف وحدت برویدبنابراین توصیه من به همه برادرها و خواهرها و خواهشم از همه این است که سعی کنید نقاط مشترکتان را زیاد کنید. به هم نزدیک شوید. فعالیتهایتان را در خط واحدی قرار بدهید و سعی کنید که به طرف وحدت بروید. مرحوم سید شرفالدین جمله جاویدانی دارد که باید از آن درس گرفت. میگوید: بنی اسلام علی دعا متین: کلمه التوحید، و توحید الکلمه، یعنی اسلام بر روی دو پایه استوار است، یکی کلمه توحید (لا اله الا الله) و یکی توحید کلمه. حرفها را یکی کردن، مواضع را به هم نزدیک کردن. و این خلاصه حرفی است که من میخواستم بزنم.
به نقل از فارس