شاید حدود ۳ ماه پیش بود؛ از نهاد ریاست جمهوری تماس گرفتند که برای نوشتن سفرنامه آخرین سفر دکتر به سازمان ملل انتخاب شده ای. قبول می کنی؟!
شاید حدود ۲ ماه پیش بود؛ از نهاد ریاست جمهوری آمدند محل کار و ازم مدارکی در حد کپی شناسنامه و کارت ملی و نام پدر و مادر خواستند. سفری در حد دارقوزآباد هم این چیزها را می خواست! چیز مهمی نبود. دادم بهشان.
از همان اول شوخی گرفته بودم قصه را. من کجا و آمریکا کجا؟ آنهم با همسفرانی که شماری شان را در نوشته هایم «جریان انحرافی» می خواندم! گیرم همسفران را با سیریش «جذب حداکثری» وصله پینه می کردم، اما چه می کردم آن همه «مرگ بر آمریکا» را؟!
لطفا به من نگویید؛ هم می توان «مرگ بر آمریکا» گفت و هم می توان آمریکا رفت! گیرم حالا سازمان ملل! اصلا چه فرقی می کند؟ سازمان ملل داخل خاک آمریکا نیست؛ خود خود خود نامردش است!
من بعد از «بابا خون داد»، اولین جمله ای که از مادرم یاد گرفتم، «مرگ بر آمریکا» بود. به خدا هنوز هم همان طفل گستاخی هستم که خیال می کنم مرگ بر آمریکا یعنی «مرگ بر آمریکا»، نه سفر به آمریکا!
روزهای گذشته جلوی آینه، کارم شده بود این: «هی حسین قدیانی! گند نزنی به مقدس ترین شعارت، لطف کرده ای به شعور ما!» نمی دانستم وسوسه گر، خودم بودم یا آنکه داشت آینه نشانم می داد؟! تصویرم خودم بود، یا خودم تصویرم بود؟! به جای شیطان، رد پای «شیطان بزرگ»، روحم را آزار می داد. من از نسلی بودم که «مرگ بر آمریکا» را صادقانه گفت. تا «مگ مگ مامریکا»ی ما بشود «مرگ بر آمریکا»… آره بابا! خون دل ها خورده ایم. رنج دوران برده ایم. سر همین هیزبازی ها بود که دیدم ۲ تار از محاسنم سپید شده!
این «هیزبازی» را از قصد نوشتم. چند وقتی است حس می کنم به بخشی از خودم نامحرم شده ام. نشان به این نشان که تازگیا هر وقت می روم جلوی آینه، قبلش می گویم: «یا الله»! باید چشم هایم صیغه محرمیت بخوانند برای آن ۲ تار سپید. تازه مولودند؛ اخلاق هم را نداریم!
اما شاید نه! این بار حتما ۲ روز پیش بود که به من گفتند ویزایت آماده شده! ۵ شنبه عصر، جایی دور و بر «بیت»، زمان دقیق سفر را گفتند که شنبه راس ساعت فلان باید کجا باشی! و نگاه که کردم، دیدم؛ در جمهوری اسلامی، دولت هر کجا که باشد، دور و بر حکومت است و «پاستور»، خانه به خانه «بیت رهبری».
نمی دانم کجای نوشته هایم بود که نوشتم: حتی در نقد دولتین سازندگی و اصلاحات هم باید هوای ریشه را داشت. این که رسما دولت خودمان است! جریان انحرافی را نقد بکنیم، اما آنقدر جریان انحرافی، جریان انحرافی نکنیم که بعضی ها به ما طعنه بزنند؛ جریان انحرافی رای شما بود، نه اسفندیار! و از این هم بدتر؛ جریان انحرافی رای حکومت بود، نه راه دولت!
تا پیش از این ۲ بار همسفر احمدی نژاد بوده ام. باری بهار ۸۴ در اتوبوس تبلیغاتی دکتر که می رفت شمال. تا منجیل مهمان شان بودیم و گفت و گویی اتوبوسی که در «کیهان» چاپ شد. مصاحبه کار مهدی محمدی بود. در غذاخوری بین راه، مهدی گفت: این همونه که متن «جنایت های شهردار تهران…» را نوشت. احمدی نژاد خندید و دستی کشید روی ریشم! یعنی خیلی خندید! سر و صدایی به پا کرده بود متن طنزم. بار دیگر سفر استانی هیئت دولت بود به سمنان، در آن عصر کوتاه که در «روزنامه ایران» قلم می زدم.
گمانم حکمتی هست در این «تا ۳ نشه، بازی نشه!» آنهم چه ۳ ای! ۳ ی سازمان ملل، توی قلب آمریکا! از هم الان فکر جواب طعنه زنندگانم هستم؛ آدم با جریان انحرافی، آمریکا می ره دیگه، کربلا که نمی ره! اصلا تو فرض کن در این سفر، نماینده شخص شخیص سپاهم تا مبادا جریان انحرافی دست از پا خطا کند! یک همچین چیزهایی. مثلا اینکه؛ می خواهم بروم سازمان ملل تا حالی بپرسم از هاله نور!
اما عزیز! محمود احمدی نژاد رئیس جمهور جایی است به نام جمهوری اسلامی. رئیس جمهور قانونی. جز این، دکتر را در اصح عبارت، آش کشک رای خودمان می دانم. فقط بدی های دولت را دیدن، حماقت در حق خودمان است. نقد به جای خود، اما مسابقه نگذاریم در کوبیدن دولت. آن فحشی که قرار است به «ف. ه» و «م. ه» ندهیم، به محمود احمدی نژاد هم ندهیم. به قوه مجریه هم ظلم نکنیم.
امروز صبح داشتم اولین سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل را می خواندم. آیا این هم نقطه ضعف رئیس جمهور است که مطالبات دیروز نماینده ملت ایران در سازمان ملل، امروز، مکرر در مکرر از قول سران اغلب کشورها شنیده می شود؟!
سال پیش همین ایام از اینکه هر سال رئیس جمهور جمهوری اسلامی به بهانه یک تریبون بین المللی، رهسپار سازمان ملل شود، انتقاد کردم. خیالم بود ایرادی ندارد که یک سال هم در حد رئیس جمهور، راهی اجلاس عمومی نشویم. فکر نمی کردم تقدیر خدا مرا همسفر همین دیدار کند! دنیا پر از طنز است. می ترسم از جناب دکتر بپرسم؛ در این آخرین حضورتان در سازمان ملل، برنامه خاصی ندارید؟! که یک کلام جوابم دهد: از کجا می دانی این آخرین حضور من در سازمان ملل است؟!
احمدی نژاد هم مثل هر رئیس جمهور دیگری، خصوصیات منحصر به فردی دارد. پاره ای را می پسندم، پاره ای را نه. اما اینقدر هست که نویسنده سفرنامه آخرین سفرش به سازمان ملل، بی هیچ هراسی و ترس و لرزی، بی نیاز به «دامت برکاته»، محمود صدایش می زند.
*** *** ***
رئیس جمهور در سازمان ملل، نماینده ملت ایران، وکیل مدافع جمهوری اسلامی است. دوست می دارم نوشتن چنین سفرنامه ای را. و اندوختن چنین تجربه ای را. اندکی بر احساس، غلبه کنم، محرم می شوم به این ۲ تار موی سپید. ما در جمهوری اسلامی، «دولت ها» داریم، اما فقط «یک حکومت» داریم. دولت من، آن دولتی است که بیش از همه دولت ها، نماینده انقلاب اسلامی باشد. هر که می خواهد باشد. قالیباف هم اگر رئیس جمهور بود و بچه های نهاد ریاست جمهوری چنین تقاضایی ازم می کردند، حتما می رفتم. که من خود «سرباز انقلاب اسلامی» ام، نه نماینده این و آن… و اینک خوب که نگاه می کنم، می بینم؛ هر سفری از روزی شروع می شود. سفر من به مقر سازمان ملل، شاید از همان روز شروع شد که برای اول بار گفتم «مگ مگ مامریکا»!
به امید آن روز که در قدس شریف، به جای قلم، قدم بزنیم… دیر نیست «سفرنامه ظهور».