می خواهم آدمیزاد وار تر بنویسم!
پس باید آدمیزاد وار تر شوم!
که تا این محقق نشود؛ آن دیگر، ممکن نخواهد شد.
خسته ام از توقف در یک جا.
نشستن پشت لپ تاپ و فقط نوشتن از محفوظات و به زنجیر کشیدن آنها. تلاش برای حذف ضد ارزش ها در خودم و دیگران.
انگار که جدول حل می کنم؛ فقط در محدوده ی حال خود می چرخم. به آینده نمی روم.
سفری نیست. همه اش حضر است. یک تکرار خسته کننده.
سال، نو می شود؛ می خواهم من هم این جامه ی کهنه ی تکراری را عوض کنم. قلم تکانی باید؛ وب تکانی شاید؛ که البته ظاهری ترین اثرش را دیدید: قالب و شرح وبلاگم نو شد.
اما برای این تکانه ها، نیرو محرکه ی قوی لازم است. نیرویی به نام نشاط که تنها و تنها با خودتکانی حاصل می شود.
آری؛ سفری باید؛ از اینجا تا بدین جا؛ اما کمی درونی تر؛ کمی عمیق تر.
سیزده روز بعد از عید و این چند روز مانده تا عید را گذاشته ام برای خودتکانی. که بروز شوم؛ اگر می خواهم خانه را بروز کنم.
البته به یاری حضرت حق، همینجا هستم؛ در خانه به انتظار میهمان نشستم. و پذیرای مهمان های خوب خودم می شوم. حتی شاید سرکی به خانه هایتان بزنم به بهانه ی عیددیدنی.
اما تبریکم را هم الآن می گویم که از فردای خود، نی ام آگه:
عیدتان مبارک.
لحظه ی سال تحویل، دعایتان می کنم
و اگر دعایم نکنید؛
در پیشگاه خدا، یک هیچ به نفع من می شود؛
دیگر خود دانید.
حلالم کن. دعایم کن. که من بسیار محتاجم.
و رزمنده ی آزاداندیش من، باور کن که دلتنگ تو هم الآن هستم و در طی این سفر نیز، دلتنگ تر خواهم شد. سالت خوش.
راس میگم ته تغاری که نیست انگار یه چیزی کمه
خودت گلی گلا روشون نمیشه پیش تو پژمرده بشن
وب دومه دیگه!!!
قربونت لطف داری عزیزم.
شرمندم می کنی